سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با دانش، به حکمت پی برده می شود . [امام علی علیه السلام]
تاریخ : 92/3/20:: 3:1 صبح
نویسنده : مسعود نوری
() نظر

2- تحلیل و بررسی فیلـــــــم آواتــار (Avatar)

اطلاعات فیلم
تاریخ نمایش : 18 دسامبر 2009
تهیه کننده : جان لاندو
کارگردان : جیمز کامرون
موزیک متن : جیمز هورنر
فیلم بردار : مائورو فیوره
تدوین : جیمز کامرون- جان ریفوآ- استفن ریویکین
ژانر : اکشن، علمی تخیلی
توزیع‌کننده: فاکس قرن بیستم
بازیگران
سام ورتینگتون: جیک سولی
زو سالدانا: نی تیری
استفن لانگ: کلنل میلز کواریچ
میشله رودریگز: ترادی چاکون
سیگورنی ویور: دکتر گریس آگوستین
جیوانی ریبسی: پارکر سلفریج
ژول دیوید مور: نورم اسپلمن
اطلاعات دیگر
ژانر: حادثه ای، فانتزی، هیجان انگیز
درجه نمایش-pg-13
توزیع شده توسط کمپانی فاکس قرن بیستم
اکران بین المللی: 17 دسامبر 2009 در آلمان
مدت زمان: 162 دقیقه
ساخته شده توسط: آمریکا و انگلستان
زبان: انگلیسی
بودجه: 237 میلیون دلار
فروش کل فیلم: 2782 میلیون دلار
: 8.2 از 10 تعداد 578/288 رایIMDB Rate
افتخارات و جوایز
برنده اسکار بهترین فیلمبرداری
برنده اسکار بهترین جلوه های ویژه
برنده اسکار بهترین کارگردانی هنری(ریک کارتر- روبرت سترومبرگ- کیم سینکر)
برنده بهترین کارگردانی و بهترین فیلم دارم (گلدن گلوب)
برنده بهترین جلوه های ویژه و صحنه آرایی (بافتا )
تحلیل و بررسی از : شاهین پاسخ : 22- تحلیل و بررسی فیلـــــــم آواتــار (avatar)

 

آواتار تایتانیک را غرق کرد!


مقدمه

طرح این فیلم از سال 1977 یعنی حدود 33 سال پیش توسط جیمز کامرون شکل گرفته بود.وقتی که وی برای بار اول در مورد طرحش با تیم فنی صحبت کرد، به وی گفته شد که امکان ساخت چنین فیلمی با تکنولوژی فعلی وجود ندارد. این فیلم به دوربین های پیشرفتهHD نیاز داشت که امکان تصویربرداری به صورت دو بعدی و سه بعدی را داشته باشد و افراد هنگام تماشای یک فیلم طولانی سه ساعته دچار سردرد نشوند. کامرون مطلع شد که شرکت سونی چنین دوربینی را ساخته است اما مشکل در این بود که این دوربین 204 کیلوگرم وزن داشت و عملا برای پروژه آواتار قابل استفاده نبود. برای همین در سال 2000 جیمز کامرون به ژاپن سفر کرد و با سونی به توافق رسید تا دوربین هایی مخصوص این فیلم ساخته شود.

سونی این کار را با تکه تکه کردن دوربین به قطعات مختلف و جدا کردن پردازشگرهای بزرگ آن انجام داد و اینگونه وزن آنها را به 20 کیلوگرم کاهش داد تا آواتار ساخته شود. کامرون در این فیلم سعی کرده تا در مکان و زمانی دور و با تمام تصاویر سه بعدی فیلم و موجودات عجیب و غریب آن، قصه ای آشنا را به نمایش درآورد و در این مورد می گوید "این رشته‌ای است که در سراسر تاریخ گسترده شده است... من این رشته را پی گرفتم و عقب‌تر و به قرون 16 و 17 رفتم و این موضوع را مورد توجه قرار دادم که اروپایی‌ها چگونه آمریکای جنوبی و مرکزی را تصرف و بومی‌های آنجا را آواره کردند و آنها را نادیده گرفتند."

در اینجا لازم است تا به صورتی کوتاه به نامهایی چون آواتار، پاندورا و ایوا توجه شود. آواتار به خوبی پس زمینه اسطوره ای فیلم را بیان می کند که با توجه به آن می توان دریافت این فیلم بیشتر از زمان و مکانی دور در آینده، به گذشته های دور آدمی توجه دارد. آواتار واژه ای سانسکریت و مربوط به آیین هندو است. این واژه در سانسکریت به صورت avatära تلفظ می شود که در مجموع به معنای پایین آمدن است و در آیین هندو به معنای هبوط خدا به صورت تجسد است. معنای اعم این واژه، تجسد هر کیفیت یا ویژگی است و از این رو، آواتار در فضای مجازی صورت متجسد فرد کاربر در این فضاست که واکنشهای او را در حالات مختلف نمایشمی دهد. آواتارها در این فیلم نیز تجسد انسانها به شکل ناوی ها، هستند. نام سیاره پاندورا است و به اسطوره اولین زن در اساطیر یونان اشاره دارد، البته پاندورا نام یکی از اقمار سیاره زحل در منظومه شمسی نیز هست و به نظر میرسد که همین امر توجیه گر نامگذاری محل مورد نظر در فیلم آواتار باشد. واژه پاندورا، در اسطوره های یونانی به معنای هدیه است که در کلمات قصار همر در وصف زمین به کار رفته و در دو اثر هسیودوس به نامهای زایش خدایان و کارها و روزها، نام اولین زنی است که خدایان به او هدایایی داده و تقدیم انسان کرده اند. از سوی دیگر، بیان کننده زن محوری در این فیلم است.
هویت زنانه پاندورا در کانون اصلی حیات این سیاره تجلی پیدا می کند که ناوی ها آن را در درخت مقدس خود به نام ایوا، Eywa، می دانند. ایوا به چه معنا است؟ در فیلم به خوبی ایوا و نقش آن در سیاره پاندورا توصیف شده است. درختی که مرکز شعور سیاره و پیوند حیاتی تمام موجودات آن است و از این رو، ایوا درخت حیات نام گرفته است. برخی سعی کرده اند تا این درخت را به آیین کابالا از فرقه های عرفانی یهودی، و تاثیر صهیونیسم در فیلم آواتار نسبت دهند. ایوا چه به لحاظ نام و چه به لحاظ کارکرد آن در فیلم تداعی کننده اسطوره های باستان از خاورمیانه تا قبایل سرخپوست آمریکایی است. Eva برگرفته از واژه عبری Hawwah است که در سنت اسلامی به صورت حوا تلفظ شده و نام همسر حضرت آدم (ع) است.

این نکته چیز عجیبی نیست که جیمز کامرون در فیلم خود از واژگان عبری استفاده کرده چرا که اکنون در مورد واژه ناوینیز این بحث مطرح شده که این واژه از دومین کتاب اصلی دین یهود به نام کتاب انبیاء یا نوییم، اخذ شده است. تجلی ایوا را میتوان در درخت زندگی جاودان یافت که بودا در زیر آن نشسته و ارتباط حیاتی آن را با دیگر موجودات برقرار میکند و میتوان در نیلوفر آبی آیین هندو یافت که از ناف ویشنو سبز شده و برهما، خدای آفریننده، بر آن نشسته است. روشن است که کامرون در فیلم خود به تاریخ نژاد بشری توجه دارد که همواره مورد تهاجم انسان غربی قرار گرفته، زمانی برای طلا، زمانی برای نفت و در آواتار برای ماده نایاب یا آن‌آبتینیوم.

برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: lpprziomtglsv158xbp0.jpg مشاهده: 571 حجم: 12.8 کیلو بایت

تحلیل

سال 2154 میلادیست، و زمینیان مشغول تشکیل مستعمرات در اقمار ستاره رجل قنطورسهستند. سیاره پندورا یکی از این اقمار است که حاوی تنوع خارق‌العاده‌ای از حیات وحش فرازمینی است، و جوی غیرقابل استشمام برای انسانها و محیطی فیزیکی در تضاد با طبیعت فیزیکی انسان دارد. از میان جانداران بومی این سیاره موجوداتی شبه ‌انسان هستند بنام ناویها، که از نظر پیشرفت فنی دارای سطح بسیار پایین‌تری از زمینیان و ظاهرا نیمه متوحش هستند، اما دارای فرهنگی بسیار غنی هستند که کاملا با سیاره خود در حالت تعادل قرار دارند. پاندورا دارای سیستم حیات وحش نامتعارفیست، بطوریکه سیاره و تمام موجوداتش دارای یک شبکه عصبی مشترک بوده و با هم در ارتباطند. (که یادآور مفهوم گایادر اسطوره‌شناسی و جنبش‌های محیط زیستی است) ناوی‌ها از طریق نقاط اتصالی نورونیدر موهای خود، از نظر خودآگاهی با اسب‌های خود متصل می‌شوند و درختان جنگل از طریق ریشه‌های خود، با یکدیگر اتصال عصبی دارند. محیط منحصر به فرد این دنیا، مرزهای بین علم و عرفان را درهم می‌نوردد. منابع طبیعی که بشر در این سیاره به دنبال آن است آن‌آبتینیوم )به معنی عنصر نایاب) نام دارد. این ماده نوعی سنگ کانی مرموزی است که دارای خواص میدانی عجیبی است، به طوریکه باعث ظهور آثار پادگرانشی و اختلال میادین الکترومغناطیسی می‌شود. زمینیان به منظور تصرف منابع سرشار پاندورا (سیاره ناوی‌ها)، آماده برای اشغال نظامی و استفاده از قوه قهریه می‌شوند که منجر به نابودی خانه و کاشانه ناوی‌ها و محیط زیستشان خواهد گشت. از سوی دیگر، گروهی از انسان‌های دانشمند مشغول آزمایش پروژه‌ای هستند بنام «آواتار» که در آن با علم ژنتیکبدن‌های ناوی مصنوعی در آزمایشگاه خلق کرده، و خودآگاهیانسانی را بعنوان راننده? آن بدن به طور موقت درون آن بدن تزریق یا قالب کردهتا بتوانند از این طریق با فرستادن این ناوی‌های مصنوعی داخل جماعت ناوی‌ها، بطور ناشناس تجسس کرده تا بلکه فرهنگ و رسوم آنان را بشناسند.

در واقع، این بدن‌های مصنوعی چیزی جز نوعی نفربر با کنترل از راه دور بسیار پیشرفته نیست. جیک سالی سربازی جانبازبر روی ویلچر است که هنگام خدمت در تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا در ونزویلااز ناحیه دو پا فلج شده‌است. (او جایگزین برادر دوقلویش می شود که به طرز مشکوکی مرده است) هنگامی که او را برای پروژه آواتار به عنوان خلبان یکی از بدن‌ها به کار می‌گیرند، او طبق ماموریتش سعی در رخنه کردن در بومیان و کشف رموز و اطلاعات سری آنان می‌کند. اما تدریجا طی ماجراهایی با نی تری (با صدای زویی سالدانا)، شاهزاده و دختر بزرگ قبیله? ناوی‌ها پیوند عاطفی برقرار می‌کند. عشقی که به تردید او در وفاداری به انسان های زمینی منجر می شود و رفته‌رفته پی به عمق زبیای فرهنگ بومیان برده، و سعی می‌کند به آنها کمک کند، تا جایی که مجبور است سرانجام در برابر نسل انسان‌های غاصب، یعنی نوع خودش، قرار گیرد. آشنایی جِیک با نی تری باعث تحولی تدریجی در او می شود. بر خلاف تایتانیک که جک محو صورت زیبای رز شد، جنبه عقلی و احساسی یک رابطه عاطفی درهم آمیخته می شود (نی تری محو شجاعت و به قول خودش قلب بزرگ جیک یا سیرت او می شود) و ارتباطی عمیق شکل می گیرد. در واقع کامرون از برون گرایی یک رابطه عاطفی در تایتانیک به درون گرایی در آواتار رسیده است. نی تری در رؤیت اول که کامل هم نیست می خواهد جِیک را بکُشد. چه چیزی مانع او می شود؟ دانه درخت مقدس که بر روی تیر او می نشیند.

می خواهد از جیک دور شود، چه چیزی باعث تغییر عقیده اش می شود؟ نشتن دوباره دانه های درخت بر تن جیک. شاید در این حوادث و با نگاه به حالات نی تری به وضوح در یابیم که دل او در حال کشش به سوی جیک است و این دانه ها را نشانه ای برای اطمینان قلبی اش در نظر می گیرد. (چیزی شبیه استخاره میان ما) در حقیقت کامرون این بار برای بیان دلیل ایجاد محبت بین دو انسان پاک (نی تری و قومش را انسان هایی در نظر بگیرید با ظاهر و سنن متفاوت)، نشانه های الهی بدون خواست دو فرد که تنها با پاکی قلب هایشان در این راه قرار می گیرند را پیش می کشد که بسیار به اعتقادات قلبی ما مسلمان ها و نیز تمام انسان های معتقد به حضور نشانه ها نزدیک است، و البته با بیان نی تری و گواهی انسان های متوجه، این نشانه ها در زندگی همه ما حضور دارند. گرچه حتی پدر او که رئیس قبیله است به چنین چیزی اعتقاد ندارد و می گوید که دانه درخت مقدس در همه جا پراکنده است! اما نی تری که قلبش را پاک تر و چشم درونش را بازتر نگاه داشته قادر به دیدن این نشانه هاست.

برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: lpprziomtglsv158xbp0.jpg مشاهده: 571 حجم: 12.8 کیلو بایت

این فیلم یک مرزشکنی تکنیکی است. این فیلم یک پیام کاملا سبز و ضدجنگ دارد. چند شرکت فنی بزرگ برای به دست آوردن عنصر قیمتی آن ابتینیوم به پاندورا آمده اند. آن ابتینیوم به وضوح نمادیست از حرص و طمع بشری که در طول تاریخ انسانها را وادار به قتل و خونریزی و غارت جان و اموال سایر همنوعان خود کرده است و حالا در سیاره ای دیگر تاریخ دوباره تکرار می شود. تفنگداران دریایی گانگ هو از تفنگهای اتوماتیک و هاور کرافت های مسلح تندرو استفاده میکنند. این نکته را می توانید با سیاستهای روز دنیا مقایسه کنید. آنچه در مورد آینده زمین نیز بارها بیان شده این است که مسئله اصلی در سال های آینده، مسئله انرژی ست، پس رقابت ها و احتمالاً جنگ ها نیز بر سر آن خواهد بود.

آواتار از نظر تصویرپردازی فوق العاده است. فیلم آواتار نگاهی منتقدانه به استفاده از تکنولوژی دارد در حالی که خود فیلم از پیشرفته ترین تکنولوژی های موجود برای ساخته شدن بهره برده است. فیلمنامه کامرون به روشنی رشد سریع تکنولوژی انسانی را به باد انتفاد می گیرد. جایی که دانش و ماشین آلات بشری خشونت و تخریبی بی عاطفه را دنبال می کنند. کاربرد آنها تنها در نابود کردن بهشت طبیعی و دست نخورده پاندورا خلاصه می شود, هر چند که بدون قرنها پیشرفت در علم و تکنولوژی، ساخت چنین فیلمی نیز امکان پذیر نبود. جیمز کامرون با استفاده از نوآوری های روز، سرخپوستانی فضایی خلق می کند که با سه متر قد و رنگ آبی،تمام نمادها و نشانه های سرخپوستان حقیقی را دارا هستند، از قبیل مدل موها, رنگ آمیزی بدن و صورت, اشیایی که در گوش و بینی دارند, نوع لباس،مراسم سنتی و مذهبی و حتی استفاده از سلاح های جنگی سرخپوستان مانند تیر و کمان, اسبان فضایی و برتر از همه دوستی و ارتباط نزدیک این موجودات با طبیعت و محیط زیستشان. این فیلم قصد دارد نگرانی وجدان بیدار و آگاه انسانی را از ادامه ویرانی ها و گسترش این اهداف شریر به مراکز دیگر حیات مطرح نماید.

در گذشته بارها شاهد ساختن فیلم هایی با سناریو هایی نزدیک به داستان آواتار بوده ایم. به عنوان مثال می توان از فیلم آخرین سامورایی به کارگردانی ادوراد زویک ساخته شده در سال 2003 با بازی تام کروز نام برد. رد پای آواتار را در فیلم رقصنده با گرگ ها هم می توان به وضوح دید.آواتار, رقصنده با گرگها و آخرین سامورایی دارای نقاط مشترک بسیاری هستند. افسران ارتش امریکا که جذب سنت ها و فرهنگ های راستین قومی شده و بر بی عدالتی هایی که بر آنها وارد می شود آگاهی یافته و با بریدن از اصل و اساس خود و پیوستن به این اقوام, پرچم آزادی خواهی آنها را در دست می گیرند.
جیک سالی در ابتدای فیلم با روایت دوم شخص (خطاب به بیننده) می گوید: بالاخره یک روز بیدار می شوید...او با تکرار این جمله در چند فراز فیلم به "رویای آمریکایی" طعنه می زند و آن چه سیر فیلم را تعیین می کند تلاش جیک برای رسیدن به بیداری است و رها شدن از آن چه رویای آمریکایی می پندارند.

این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.

برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: usxuxxlt9vmdz70gnqx9.jpg مشاهده: 557 حجم: 64.8 کیلو بایت

نتیجه گیری

گروهی که با هدف حمله و تخریب وارد عمل می شوند، مادّیون هستند. کسانی از روابط انسانی و احساسات عاطفی تهی شده اند و کشته شدن انسان ها و درختان برایشان یک امر گذرا برای رسیدن به هدف است و احترام به اعتقادات دیگران که برای خودشان مفهومی ندارد. اما آیا کسی که با اعتقادات قلبی اش بازی شود، آرام خواهد نشست؟ نی تری نشان می دهد که در صورت خیانت جِِیک به او و قومش، حاضر است او را نیز طرد کند و این عظمت عشق و اعتقادی ریشه دار تر را نشان می دهد که با این عشق، درگیر احساسات کمرنگ تر نمی شود. کُلُنل که مسئول قسمت نظامی ماجراست با قصد انتقام وارد می شود، زیرا روز اول ورود به سیاره زخمی عمیق نصیبش شده و حال آنجا را جهنم می داند و می خواهد به راستی جهنمش کند (و این عقده های درون انسان را نشان می دهد).

Jakesully که ذهن نسبتاً پاکی دارد تنها کسی است که به حقیقت دیگران را درک می کند و می خواهد جلوی جنگ را بگیرد. اما چه چیزی در ابتدا باعث قبول ورود او به جایی می شود که برای رسیدن به آن باید پنج سال یخ زده در سفینه بماند؟ بی پولی! در عین حال و در ادامه با ورود به Avatar خود در بیان دلیلش در شوق برای اتصال به بدن جدید به Grace می گوید: شاید این کاری ست که دکترم خواسته بود انجام دهم (و این احتمالاً امیدواری به زندگی و ایجاد هیجان و انگیزه است) شوق اولیه او در دویدن پس از مدت ها را ببینید.
در ابتدای ورود جیک حسادت جزئی فرمانده فضائی ها را می بینیم، اما حسادت با مقابله منطقی جیک و نشان دادن وفاداری، احترام به توانایی ها و نشان دادن قدرت فروکش می کند. دقت کنیم به نحوه انتخاب رهبر جنگ (جِیک) که بر اساس قدرت بدنی و توانایی تصمیم گیری اوست و به یاد بیاورید آنچه در قرآن درباره انتخاب طالوت برای جنگ با جالوت عنوان شده است.

رنگ های سرد رنگ غالب در صورت موجودات ناوی (آبی)، پرنده های آن ها و در تمام فیلم است. اما در میان قبیله جوششی غیرمتحرک نیز به چشم می خورد که از منبع انرژی آن ها (ایوا) ست. رئیس قبیله و همسر او لباس قرمز به تن دارند و پدر بزرگِ پدر بزرگِ نی تری با تصاحب بزرگ ترین پرنده شکارچی که برخلاف بقیه شکارچی ها رنگ قرمز و پر حرارتی دارد به بالاترین مقام رسیده است. به نظرم منظور کامرون در مسئله انرژی این است که منبع تمام انرژی ها از معنویات (خداوند یا همان ایوا) است.
ظاهرِ اولیه تا حدودی ناخوشابند ناوی ها کم کم و با دیدن عواطف موجود میان آن ها و مظلومیتشان باعث ایجاد حس همذات پنداری و همراهی با آن ها می شود. حسی که در طول فیلم با گذشت زمان به نفع آنها اوج می گیرد. شاید بتوان جمله کوتاه I see (به معنای می فهمم) و I see you (می بینمت) را در رابطه ای تنگاتنگ و مشابه دید، اگر درست ببینیم، اگر چشمانمان را باز کنیم، حقیقت ها را دیده ایم و آن چیزی جز زیبایی نیست. جمله I see me through your eyes (من خود را از چشمان تو می بینم) ظرافت فوق العاده ای در معنا دارد.

بیان کامرون در قداست بخشیدن به تمام موجودات است، اعتقاد ناوی ها به حضور موجودی برتر که اشاره به خداوند است. حس پشیمانی نی تری از کشتن موجوداتی شبیه سگ برای نجات جِیک و چه زیبا بیان می شود که دلیل مردن آن ها وحشی بودنشان نیست، اما وقتی پای جان یک انسان که اشرف مخلوقات است در میان باشد، به ناچار انسان برگزیده می شود. انتخاب پرنده شکارچی برای آنان و ارتباط با درخت آرزوها به نشانه وحدت وجودی تمام مخلوقات (فلسفه ملاصدرا و عارفان را مقایسه کنید). اما به پای آنان می رود و از روح آن ها عذرخواهی می کند که مجبور به چنین کاری شده، احترامی که او برای روح همه موجودات قائل است نشان از اهمیت دادن به هستی تمام موجودات زنده است، مسئله ای که در شکار هم بیان می شود و جیک نیز آن را کم کم یاد می گیرد.

حضور زن های قوی در فیلم های کامرون به امری طبیعی بدل شده است. زن فیلم های کامرون مردساز است که در جریان همسرگزینی وارد عمل می شود و خنثی نیست. کشیدن دست جک در تایتانیک را مقایسه کنید با کشیدن دست جیک (و چقدر این دو اسم شبیهند!) توسط نی تری در آواتار. گریس که رهبر گروه دانشمندان پروژه آواتار است، خلبان بالگرد (با بازی خوب میشله رودریگز) و مادر نی تری هم از این جمله اند. صحنه نهایی که نی تری ماسک اکسیژن را برای نجات جیک که تا به حال صورتش را ندیده روی صورتش قرار می دهد و از شوق او می گرید از به یاد ماندنی ترین صحنه های مفهومیست که تا به حال دیده ام. این بار به مانند تایتانیک، فیلم با مرگ یکی از دو ضلع مثبت ماجرا به پایان نمی رسد.

برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: lpprziomtglsv158xbp0.jpg مشاهده: 571 حجم: 12.8 کیلو بایت

شاید این اولین فیلمی باشد که در آن زندگی موجودات فضایی بسیار ابتدایی تر به نظر می رسند و این انسان است که در برابر آنان دارای تکنولوژی بسیار پیشرفته تریست. اما از نظر فرهنگ و اعتقادات چه؟ کامرون می گوید که اگر از نظر تکنولوژی پیشرفته ترین باشیم اما اعتقادات ما (همان انرژی اصلی که از آن غافل شده ایم) سست شوند، به هیچ نمی ارزد و به این ترتیب مادّیون را به شدت سرکوب می کند. البته این نگاه همیشگی او در قبال تکنولوژی کور انسانی بوده، که در تایتانیک با اشاره به سخن یکی از حاضرین در کشتی که مغرورانه گفت: حتی خدا هم نمی تواند این کشتی را غرق کند و سپس با نمایش غرق شدن آن، تلنگری زد به انسان ضعیفی که خود را بیش از آنچه هست می بیند و بسیار از حقیقت به دور است و یا در Terminator که به عاقبتِ سپردن کارها به ماشین ها اشاره می کند. اصولاً یکی از اهداف همیشگی کامرون نشان دادن عجز آدمی در قبال مصنوعات ساخت خود اوست که او را به نابودی می کشاند (و البته خودش در حال استفاده از نوعی تکنولوژی پیشرفته در ساخت فیلم های سه بعدیست! و باید گفت منظور او جنبه های تاریک و فکرنشده پیشرفت است). انسان مغرور فکر می کند بسیار قدرتمند است در حالی که در برابر طبیعت بسیار ضعیف است، در برابر یک طوفان، زمین لرزه یا برخورد یک شهاب که اینقدر از آن می ترسد چه می تواند بکند؟ دقت کنید به علاقه کامرون در به تصویر کشیدن اجسام عظیم ساخت بشر با موسیقی حماسی جیمز هورنر که در مورد حرکت کشتی تایتانیک نیز به چشم و گوش می رسید و در اینجا با آن هواپیما و سفینه غول پیکر، و سپس، نابودی آن ها!

اشاره به مرگ و زندگیِ دوباره نیز در فیلم زیباست. وقتی گریس تیر می خورد، مردم قبیله او را زیر درخت آرزو ها می آورند و همه دسته جمعی برایش دعا می کنند. فکر می کنیم که او نجات می یابد اما می میرد. نی تری با دیدن برآورده نشدن دعایشان به این اشاره می کند که روح او در جایی بهتر نزد "ایوا" که در حقیقت همان خدای قادر آن هاست خواهد بود (در هر برآورده نشدن آرزو و دعایی حکمتی هست). نی تری می گوید که ما دو بار زندگی می کنیم (Avatar با معنای تعریف شده اش که حلول روح در بدنی دیگر و زندگی در قالب جدید است به نوعی به اعتقاد هندوها و بودائیان به Rebirth اشاره میکند اما ذکر عدد دو برای پیروان آیین پیامبران بسیار دقیق و درست است) و در ادامه نی تری می گوید که او (مُرده) جایی نرفته و نزد ایوا (خدای آن ها) زندگی جدیدی را آغاز می کند. جمله ای که جیک از قول او می گوید نیز هم علمی و هم در ارتباط با همین مطلب است: قانون بقای جرم و انرژی می گوید که انرژی در جهان ثابت است و تنها تبدیل می شود، پس روح هم می تواند پس از جسم به زندگی ادامه دهد. انتقال روح جیک به جسم جدیدش نیز روایتگر این است که در زندگی دنیا نیز ممکن است دو بار زندگی کنیم (یاد فیلم "تنها دو بار زندگی می کنیم می افتم)؛ اگر راهی را اشتباه رفته ایم، جبرانش کنیم، روحی جدید در ما دمیده شده و جسم نیز دیگر آن قدیمی نخواهد بود، چنانکه ابتدا روح و افکار جیک متحول می شود و در نهایت این جسم اوست که تحت تاثیر افکار جدید، جسمی جدید را برمی گزیند (مسلماً ظاهر یک انسان رسیده به حقیقت با انسان گمراه یکسان نخواهد بود). دقت کامرون در اینجا زیباست که جیک در ابتدا به شوق گام برداشتن دوباره بر زمین به دنیای جدید پا گذاشت و در نهایت پرواز را تجربه کرد!

شاید بتوان در میان ساختار فیلم نمادها یا طرز بیان هایی را دید که فیلم های دیگری را به یاد می آورد. فیلم هایی مثلThe MatriX (در خوابیدن انسان ها در یک دستگاه و انتقال ذهن شان به موجودی دیگر)، The Last Samurai و Dances With Wolves (بودن در مقابل یک عده انسان و سپس با آن ها)، Lord of the Rings (صحنه های نبرد) و Shrek (ظاهر هیولا مانند در برابر انسان زیبا که در نهایت ظاهر اول انتخاب می شود).
Avatar با وجود آنکه به ظاهر فیلمی تخیلی ست، دارای همه جنبه های واقع گرایی نیز هست.

 



کلمات کلیدی :
تاریخ : 92/3/20:: 2:55 صبح
نویسنده : مسعود نوری
() نظر

 

سینما و صهیونیسم

رسانه، سینما، هنر، نقدفیلم، فلسفه، ادیان، تاریخ، غرب شناسی، آخرالزمان، صهیون پژوهی
نقدو بررسی استاد مستغاثی از فیلم آواتار

Avatar رقصنده با پرنده ها

ایدوئولوژی آرماگدون و آخرالزمان و کابالا و دجال و منجی آمریکایی و مادرعظیم و درخت حیات در فیلم آواتار، پر خرج ترین اثر سینما

کپی برداری آواتار از سایر محصولات چون رقصنده با گرگها و ماتریکس

اگرچه به نظر می آید، جیمز کامرون پس از اکران و موفقیت فوق العاده فیلم "تایتانیک" در سال 1997 به تعطیلات رفت و دوربین و ویزورش را به دیوار آویخت اما واقعیت این است که او در طی این 12 سال نه تنها در تعطیلات و استراحت نبوده بلکه بسیار فعال عمل کرده و علاوه بر ساخت 3 فیلم تلویزیونی و 2 فیلم مستند، تهیه کننده 10 فیلم اعم از تلویزیونی و مستند و داستانی نیز بوده است. فیلم هایی که بعضا خود کامرون را به سختی درگیر خود کرد ، به طوری که برخی از آن فیلم ها از جمله دو مستند "ارواح ورطه" و "بیگانگان اعماق دریا" را شخصا فیلمبرداری کرد.

ولی به هرحال فیلم "اواتار"، تنها فیلم بلند سینمایی به شمار می آید که جیمز کامرون در طول این بیش از یک دهه اخیر ساخته است. فیلمی که گویا بیش از4سال وقت و نیرو و انرژی و هزینه صرف ساختنش شده و تا امروز با صرف حدود 800 میلیون دلار، پرخرج ترین فیلم تاریخ سینما محسوب می گردد.

فیلمنامه "اواتار" رامانند اغلب آثار قبلی جیمز کامرون، خودش نوشته و هیچ همکار یا شریکی برای نوشتن یا تکمیل و یا بازنویسی آن نداشته است و بازهم علیرغم دارا بودن ابعاد مختلف سرگرمی و هیجان و جذابیت های تصویری (که با جلوه های ویژه تصویری فوق پیشرفته امروز تهیه شده)، وجوه اندیشه های فلسفی خاص درآن بارز است.وجوهی که درآثاری مانند:"بیگانه ها" (1986)، "ورطه" (1989)، " ترمیناتور"(1991)، "ترمیناتور 2:روز داوری"(1992) و حتی "تایتانیک" نیز به چشم می خورد. مثلا آن بازتاب و تکرار سخنان کاپیتان زیردریایی فیلم "ورطه"، هنگامی که در اعماق اقیانوس و در فضای میان لجه ای آب ، گرفتار بیگانه ها شده چه شباهت غریبی با تغییر شکل های ربات جیوه ای فیلم "ترمیناتور 2:روز داوری" در میان مخزن مذاب دارد ، گویی که هردو در برزخی هول آور به انعکاس اعمال خویش می نگرند. یا آن چرخش دوربین در میان اتاق ها و راهروهای کشتی غرق شده تایتانیک که همه آن زرق و برق و وسایل مربوطه مانند لوسترها و بشقاب ها و قاشق و چنگال ها در میان آب ها شناور است ، در حالی که در تصاویر پیشین آنها را در اوج تجمل و زینت دیده بودیم ، انگار که همه چیز به گناهی عظیم ، گرفتار قهر و غضب شده است ، همچنانکه در فیلم "ترمیناتور" این گرفتاری برای آخرالزمان ، هشدار داده می شود. شاید از همین رو باشد که جیمز کامرون ترجیح می دهد، فیلمنامه هایش را بدون کمک و همکاری دیگران، خود بنویسد و بازنویسی نماید.

اما قصه "اواتار" از آن تازگی و بداعت آثار پیشین کامرون برخوردار نیست و بسیاری از مایه ها و فراز و فرودها و حتی ماجراهای آن، یادآور صحنه های مشابه در فیلم های دیگر است.

داستان فیلم از سال 2154 آغاز می شود، برادر یک دانشمند فضایی (که به قتل رسیده) به نام "جیک سالی" ( یک تفنگدار دریایی ارتش آمریکا که در جریان تجاوزات جنگی آمریکا به دیگر کشورها مجروح شده و از ناحیه دو پا فلج گردیده است) عازم ماموریتی ویژه در "پاندورا"(یکی از اقمار سیاره مشتری) می شود. جایی که قرار است منابع طبیعی سرشارش ، کره زمین را از خطر نابودی و اضمحلال نجات بخشد. در این سیاره ، موجوداتی به نام "ناوی" زندگی می کنند که بسیار شبیه انسان هستند ، فقط 3 متر قد دارند و به چیزی میان انسان و حیوان راه می برند. ماموریت گروهی که جیک سالی به آنها می پیوندد و ارتش آمریکا نیز با پیشرفته ترین سلاح هایش حضور دارد ، نفوذ در بین گروهی از این ناوی ها به نام "اواتار" است و دستیابی به مرکز انرژی سیاره که از درختی عظیم و مقدس به نام "ایوا" منشاء می گیرد. به همین دلیل با استفاده از DNA اواتارها ، اواتارهایی مصنوعی به وجود آورده تا انسان ها بتوانند با وسیله ای خاص ، آنها را کنترل کرده و داخل جمعیت اواتارها شوند. جیک سالی یکی از همین اواتارها را کنترل می کند و در اولین قدم با یک دختر اواتار به نام "نیتری" ، آشنا شده که وی را از خطر مرگ نجات بخشیده است. پس از آن کم کم به درون قبیله وی راه یافته و در می یابد ، پدرش رییس قبیله بوده و مادرش رهبر معنوی قبیله به نام "موان" است. مراحل پذیرفته شدن جیک به عنوان یک عضو قبیله اواتار که "اوماتیکایا" نام دارد، بسیار سخت و دشوار می نمایاند و او مسیرهای پیچیده ای را طی می کند تا اینکه حتی به بالاترین درجه یعنی هدایت پرنده ای ازنژاد اسطوره ای "توروک" به نام"تایروکو"موفق می شود و جا پای رهبر افسانه ای آنها یعنی "توروک ماکتو" می گذارد. از این پس او دیگر هدف اصلی ماموریتش را از یاد برده و جذب زندگی و رفتار اواتارها شده و تصمیم می گیرد همراه آنها در مقابل تجاوز ارتش و نیروهای بیگانه زمینی بایستد!

تا همین جا و با خواندن این خلاصه داستان، ذهن تماشاگر حرفه ای سینما به سرعت متوجه فیلم معروف "رقصنده با گرگ ها" ساخته کوین کاستنر می شود که در نخستین مراسم اسکار دهه 90، بر خلاف انتظار و در حالی که اکثرا در انتظار درو کردن جوایز اسکار توسط وارن بیتی و فیلم او یعنی "باگزی" بودند، 7 جایزه به خود اختصاص داد.

در فیلم "رقصنده با گرگ ها" نیز یک سروان سواره نظام ارتش آمریکا به نام "جان دنبار" ( با بازی کوین کاستنر) عازم پایگاهی در قلب محل زندگی قبایل سرخپوست شده تا آنها را از مناطق حاصلخیز خود دور نماید و در این ماموریت با نجات دادن یکی از زنان قبیله به نام "ایستاده با مشت"(با بازی مری مک دانل) باب آشنایی اش را با افراد قبیله "سو" باز می کند و کم کم به داخل آنها راه می یابد و جذب زندگی آنان می گردد. گویی برخورد با گرایشات طبیعت گرایانه سرخپوستان ، غرایز فطری اش را بیدار کرده (آنچنانکه در"آوای وحش" جک لندن"می خوانیم) و به تدریج از آن وضع و حالت سروان سواره نظام ارتش آمریکا ، به در می آید، چنانچه حتی لباس ها و سر و شکل و مدل موهایش نیز در همین راستا تغییر می نماید. این همان تحولی است که برای جیک سالی در فیلم "اواتار" هم اتفاق می افتد. او از همان هنگامی که برای نخستین بار در قالب یک اواتار قرار می گیرد، نوعی احساس رهایی و آزادی بروز می دهد. نگاه کنید که در همان صحنه برخاستن از تخت به عنوان اواتار، برخلاف توصیه های مراقبان و پرستارانش و علیرغم تزلزل فیزیکی و تعادلی، چگونه از محل کنترل بیرون زده و در فضای باز بیرون ، سرخوشانه می دود.

جیک سالی پس از مدتی که در قالب اواتار زندگی کرده، آنچنان شیفته آن نوع زندگی شده که وقتی مثل همیشه برای استراحت از داخل دستگاه کنترل بیرون می آید ،می گوید: "...انگار همه چیز وارونه شده مثل اینکه بیرون از اینجا(دنیای اواتارها) واقعی است و اینجا(دنیای آدم ها) یک رویاست..."

او لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر در زندگی اواتاری غرق شده به طوری که وقتی راز ماموریت خود را برای نیتری برملا کرده، علت تغییر و تحولش را اینچنین بیان می نماید:"...در ابتدا یک ماموریت بود ولی بعد، همه چیز تغییر کرد، من عاشق شدم، عاشق جنگل، عاشق مردم اوماتیکایا و عاشق تو ..."

و بالاخره جیک سالی در آخرین ضبط ویدئویی که خداحافظی می کند و آماده انتقال به بدن اواتاری می شود، این شیفتگی و در واقع استحاله روحی اش به نقطه اوج خود رسیده و خطاب به دوربین می گوید:"...این روز تولد من است..."( این شیفتگی کاملا با مثلا تمایل روی نیری در فیلم "برخورد نزدیک از نوع سوم" استیون اسپیلبرگ برای همسفر شدن با بیگانگان فضایی متفاوت است که اگر آن تمایل از روی کنجکاوی و سرخوردگی از زندگی زمینی بود ، این یکی همچنانکه خود جیک می گوید از روی عشق و علاقه است).

"جان دنبار" نیز در فیلم "رقصنده با گرگ ها"، سرانجام با قبیله سو همراه شده و علیه سواره نظام آمریکا که قصد تصاحب سرزمین های سرخپوستان را دارد، می جنگد. اما بالاخره هم در هر دو فیلم یک ارتشی کهنه کار آمریکایی، نجات بخش قبیله کهن می شود که در فیلم "اواتار" جیک سالی به عنوان منجی در واقع در مقام جانشین توروک ماکتو ( همان رهبر افسانه های اواتارها) قرار می گیرد.

عناصر مشترک بسیاری دو فیلم "اواتار" و "رقصنده با گرگ ها" را به لحاظ قصه و درونمایه ، به یکدیگر نزدیک می سازد. از جمله مخالفت سرسختانه یکی از افراد مهم قبیله سو به نام "باد در موهایش" با "جان دنبار" در فیلم "رقصنده با گرگ ها" که بالاخره با پی بردن به لیاقت دنبار ، از نزدیکترین دوستانش می شود. عین همین مایه در فیلم "اواتار" مابین جانشین رییس اواتارها به نام "تسوتی" و "جیک سالی" اتفاق می افتد. "تسوتی" دو بار قصد جان سالی را می کند ؛ یک بار هنگامی که متوجه پیوند "جیک سالی" و "نیتری" می شود و بار دیگر پس از اعتراف وی به ماموریت برای خارجی ها . تا اینکه وقتی وی را با پرنده اسطوره ای می بیند که برای نجات قبیله آنها آمده ، یاور بی چون وچرایش می گردد.

مراحل آموزش زبان قبیله سو توسط "ایستاده با مشت" به جان دنبار هم دقیقا به صحنه های یادگیری زبان و رفتار اواتاری توسط جیک سالی از نیتری شباهت دارد و دیگر اینکه اواتارها بیش از هر پدیده ای ، ( به لحاظ طرز زندگی و نوع رفتار و زبان و حتی آیین های جادوگری) قبایل سرخپوست را به ذهن متبادر می سازند ، چنانچه حتی هلهله ها و فریادهایشان ، نیز از نوع سرخپوستی است.

اما آنچه در فیلم "رقصنده با گرگ ها"، نشانه و سمبل گرایش و نزدیکی جان دنبار به طبیعت و بیدار شدن غزایز طبیعی اوست ، گرگی به نظر می آید که در ابتدا از دور گویی وی را زیر نظر دارد و کم کم به وی نزدیک شده تا جایی که وقتی دنبار در کنار آتش ، مراسم آیینی به جای می آورد ، گرگ درکنارش ایستاده است. چنین رابطه ای را جیک سالی با پرنده های اواتار به نام "ایکران" برقرار می سازد و مانند یک اواتار صاحب یکی از آنها می شود. پرنده ای که اساسا تصاحبش ، نشانه ای از اواتار شدن( و به قولی اوماتیکایا ) و عضویت در قبیله است.در واقع آنچه را که در فیلم "رقصنده با گرگ ها" با تصویر و بدون کلمه ای درمی یافتیم، در "اواتار" با جملات تشریحی نیتری توضیح داده می شود.

نیتری به جیک می گوید:" ... تو باید ایکران خود را انتخاب کنی . یعنی باید او را درون خود حس کنی و اگر او هم تو را انتخاب نماید، آن وقت مشخص می شود..." در فیلم "رقصنده با گرگ ها" نیز در واقع ابتدا این گرگ است که جان دنبار را انتخاب کرده و او را تحت نظر قرار داده است و سپس توجه دنبار جلب شده و به وسایل مختلف سعی می کند تا آن گرگ را به نزد خود بیاورد.

و این جیک سالی است که بالاخره به اصطلاح زلف خود را به زلف ایکران مخصوصش پیوند زده و او را رام خویش می سازد.( و چه کنایه غریبی که در پاندورا برای هر ارتباط اواتارها با موجودات طبیعت اعم از اسب مانند ها یا ایکران و یاحتی خوددرخت مقدس یعنی ایوا بایستی زلف خود رابه زلف آنها گره بزنند، همان ضرب المثلی که درزبان فارسی برای برقراری رفاقت ودوستی ازعبارت "زلف گره زدن"به کار می رود!)

از طرف دیگر "ایکران"ها بسیار شبیه به موجوداتی به نام"هیپوگریف" در"هری پاتر" هستند و ارتباط آنها نیز با اواتارها شبیه به برقرار کردن رابطه با هیپوگریف هاست. به خاطر بیاورید در قسمت سوم سری فیلم های هری پاتر یعنی "زندانی آزکابان"، چگونه هاگرید، طریق ارتباط با هیپوگریف ها را یادآور می شود و اگرچه دراکو مالفوی در این کار ناموفق می ماند اما هری پاتر به خوبی می تواند رابطه مذکور را برقرار سازد.

البته شباهت کاراکترها و اتفاقات و پدیده های فیلم "اواتار" به همین مثال ها ختم نمی شود. روش کنترل بدن اواتاری توسط انسان ها در فیلم های متعددی تکرار شده، طریقه ای که به نظرم از سری فیلم های "ماتریکس" و در یک دنیای مجازی به سینما راه یافت و همین امسال در فیلمی به نام "جانشین ها" ( Surrogates) ساخته جاناتان ماستو با کنترل ربات ها برای جانشینی آدم ها در زندگی مورد بهره برداری جدیدتری قرار گرفت. از قضا نحوه کنترل بدن اواتاری بسیار شبیه به کنترل ربات ها در همین فیلم "جانشین ها" است.

جیمز کامرون همچنین در "اواتار" برای طراحی ربات های مسلح غول آسا از نمونه های مشابه فیلم "District 9 " استفاده کرده و برای طراحی سفینه ای که مسافران پاندورا از جمله جیک سالی را منتقل می نماید ، مانند برخی آثار علمی - افسانه ای اخیر ( همچون فیلم " پاندوروم" ) نگاهی به سفینه فضایی فیلم "2001: یک ادیسه فضایی" داشته است. چنانچه ورودیه فیلم نیز (که جیک سالی عازم ماموریت ناشناخته سیاره پاندوراست) شباهت غریبی به سکانس های اولیه همان فیلم "2001 : یک ادیسه فضایی" پس از فصل میمون ها دارد که دکتر فلوید با سفینه ای شبیه به آنچه در فیلم "اواتار" می بینیم، عازم مریخ است.

اما علیرغم تمامی این شباهت ها ، فیلمنامه "اواتار" از نقاط قوت متعددی برخوردار است، از جمله سیر حضور جیک سالی در قالب یک اواتار و ورودش به دنیای ناشناخته پاندورا و سپس گم شدن و دورافتادنش از گروه دکتر گریس آگوستین و بعد از آن برخورد شبانه با موجودات مختلف ( که همگی گویا کپی نخستین از جانوران زمینی هستند) تا صحنه آشنایی با نیتری.

اما اکثریت قریب به اتفاق شخصیت های "اواتار"، تیپ های تکراری و کلیشه ای هستند: قهرمانی که از زندگی کسالت بار امروز ، خود را به سوی دنیایی ناشناخته و شگفت انگیز اما شریف و صادق پرتاب می کند و از حق آنها در مقابل دوستان سابقش که اینک در مقام ظالم قرار گرفته اند ، دفاع می نماید ( در چنین شرایطی چهره و سر و وضع تغییر یافته جیک سالی، ران کوویک فیلم "متولد چهارم ژوییه" الیور استون را به خاطر می آورد)، دانشمند انسان دوست، فرمانده نظامی خشن و سادیست، غریبه هایی که از دوستان مهربان تر می شوند، جنگجویی که سر بزنگاه به کمک می آید ( کاراکتر "ترودی چاکون" همان زن نظامی که جیک و دوستانش یعنی دکتر گریس آگوستین و نورم اسپلمن را از زندان نجات می دهد تا به کمک اواتارها بروند) و ... از جمله این کاراکترهای نخ نما شده هستند.

نقاط اوج و فرود فیلمنامه هم طبق فرمول های معمول هالیوود پیش می رود ، از نحوه دوستی و آشنایی و عاشق شدن سالی و نیتری گرفته تا پذیرفته شدنش در قبیله اواتارها تا متزلزل شدن حضورش در همین جمع و مجددا تلاش دوباره تا حد قبولی نهایی و حتی تا سکانس پایانی که علیرغم حضور لشگر موجودات تحت فرمان ایوا و نابودی سفینه فرماندهی اما بازهم مثل همیشه شاهد جنگ آخر به اصطلاح آرتیست خوب و آدم بد هستیم. یعنی بالاخره این قهرمان اصلی یعنی جیک سالی است که با بدمن اصلی یعنی کلنل مایلز کواریچ نبرد نهایی فیلم را انجام می دهد و تا سرحد مرگ هم پیش می رود که با فداکاری نیتری نجات می یابد.

صحنه های پرواز با ایکران ها و نمایش دیدنی های پاندورا مانند گیاهان نورانی و دشت ها و کوهها و ...و فصل های جنگ ارتش آمریکا با افراد پاندورا ، بیشتر به رخ کشیدن جلوه های ویژه تصویری به نظر می آید که در فیلم به کار رفته و گویا هزینه های سرسام آوری هم برداشته است به طوری که گفته می شود تنها 40 درصد فیلم "اواتار" فیلمبرداری شده و بقیه با جلوه های ویژه تصویری ساخته شده اند.

اما همه این جلوه های تصویری بعضا افراطی و پرزرق و برق در خدمت بیان قصه و ماجراهای فیلم که براساس همان تفکر فلسفی و ایدئولوژیک جیمز کامرون قرارگرفته، در می آید تا حداقل تماشاگر را در طول 160 دقیقه زمان فیلم، برای تماشای ادامه اثر و دیدن و شنیدن حرف های اساسی فیلمساز، برروی صندلی نگاه دارد. اما این ایدئولوژی آنچنان که در وهله اول در نگاه مخاطب می نشیند ، نوعی طبیعت پرستی مادی گرایانه افراطی است که در برخی مکاتب جعلی و انحرافی همچون "کابالا" می توان سراغ گرفت. اواتارها نوعی انسان/حیوان هستند که به اجداد باستانی آدم ها شبیه اند.(شاید همان حلقه مفقوده داروین؟!!) . از مهمترین خصوصیاتشان ، وابستگی شدید آنها به طبیعت و نیرو و الهام گرفتن از آن است. از همان ابتدای فیلم پیوند نیتری را با انواع و اقسام موجودات شاهدیم که حتی نسبت به کشتن گونه وحشی شان نیز غمگین می شود. اواتارها برای سوار شدن بر شبه اسب ها یا همان ایکران ها هم بایستی به نوعی یگانگی وجودی با آنها برسند.

خدای آنها، درختی مقدس به نام "ایوا" است که آن را مادر عظیم الشان می خوانند و همه خواسته های خود را از او می خواهند. آنها براین باورند که همه زندگی و مرگ را از ایوا می گیرند و مردگانشان نزد او هستند.( همان اعتقاد و باوری که الهیون در مورد خداوند دارند). همین ایواست که قدرت دارد تا آدم ها را در قالب انسانی بمیراند و در قالب اواتار دوباره زنده نماید. همان طور که در انتهای فیلم درمورد جیک سالی انجام می دهد و برای همیشه سالی به عنوان یک انسان می میرد و در فالب یک اواتار دوباره متولد می شود. (آنچه در باورهای موحدان تنها از خداوند برمی آید و به جز آن شرک محسوب می شود). آنها حتی صدای ارواح اجدادشان را با اتصال به شاخه های ایوا می شنوند.

اما این تنها اعتقاد اواتارها نیست. انسان ها هم همه لشکرکشی خود به پاندورا را برای دستیابی به منابع طبیعی بی پایانی که می گویند در زیر این درخت قرار دارد، انجام داده اند.

دکتر گریس آگوستین در یکی از آخرین دیالوگ هایش برای متقاعد کردن "پارکر سلفریج" (مسئول پروژه علمی تسخیر پاندورا ) ، پرده از کشف علمی حیرت آوری درباره درخت مقدس یا ایوا برمی دارد ، به این شرح که ریشه های آن با اتصالات الکتروشیمیایی با ریشه های سایر درختان پاندورا و از آن طریق به مغز اواتارها متصل شده که یک شبکه گسترده ای از اطلاعات و خاطره ها بوجود می آورد و می تواند اطلاعات مضاعف را دان لود یا آپ لود نماید که از این طریق می توان به آن شبکه وارد شد.

همین درخت مقدس ایواست که به خاطر درخواست یا به اصطلاح دعای جیک سالی ، همه گونه های موجودات پاندورا را به کمک ناوی ها می فرستد تا با ارتش زمینی ها مقابله کنند و به همین طریق آنها را نابود می سازند.(نوعی فراخوان تارزانی!!!) اما با جستجو و تفحصی در مکاتب جعلی و انحرافی ، می توان رد پای این نوع تفکر را در کتب کابالیست ها یافت. (همانطور که پیش از این در همین مقاله ذکر کردم)

در ایدئولوژی کابالا (نوعی فرقه صهیونیستی) همه قوای خالق را در توالی لایه های یک درخت تصویر می کنند که شرح آن را در کتاب "باهر" از مکتوبات این فرقه می توانید ملاحظه نمایید.در کتاب "زهر" از دیگر کتاب های کابالا نیز در این باره نوشته شده :

"... سفیرات یا چهره های متعدد خالق در درختی عرفانی بنا شده که هر یک شاخه ای از ریشه مرسوم آن را نشان می دهد که البته ناشناخته و غیرقابل شناخت نیز هست. اما "ان سوف" تنها ریشه مکنون همه ریشه ها نیست بلکه افزون بر اینها ، شیره این درخت نیز به شمار می رود. هر شاخه نوعی صفت را نشان می دهد و در خود و از خود وجودی ندارد بلکه به فضیلت خدای مکنون یا "ان سوف" ، هستی می پذیرد. این درخت خالق نیز همان قسم که نشان می دهد ، اسکلت عالم خلقت نیز می باشد ، این درخت در تمامی خلقت رشد می کند و شاخه های خویش را برهمه شبکه ها و شاخه ها و عواقب آن می گستراند. همه اشیاء موجود و دنیوی تنها به لطف امری مربوط به قدرت سفیرات وجود دارند که در تمامی آنها زنده و عمل می کند..."

تاکید شرک آمیز برربوبیت درخت در فرقه کابالا در مکتوبات مختلف پیامبران آن به چشم می آید. از جمله در بخش "حسیدیسم، آخرین مرحله "از کتاب"جریانات بزرگ در عرفان یهودی" نوشته گرشوم شولوم آمده است: "...در اینجا یک نوع آیین کابالای ...درخشید که هواخواهان و مشتاقان بسیاری یافت. این همان عصر کلاوس به معنای قریب در برودی بود نه گوشه عزلتی که به نظر می آمد. این عالم عرضه می دارد بلکه حجره محقری به شمار می رفت که پیروان کابالا در آن به مطالعه و دعا مشغول می شدند. قریب خیلی زود ، آن طور که آرون مارکوس ، آن را عرضه می داشت ، بخشی از منزل پرشور بهشت آسایی را تشکیل می داد که در آن شجره حیات یا درخت زندگی بالیده و به ثمر رسیده بود. ولی نماینده کلاسیک این گرایش را باید ربی شالوم شعرابی دانست که یک کابالایی اهل یمن بود که در اواسط قرن هجدهم در اورشلیم می زیست و در آنجا مرکزی برای پیروان کابالا بنا نهاد که تا امروز نیز وجود دارد..."

همین نهضت "حسیدیسم" است که سرانجام به تفکرات آخرالزمانی راه می یابد و می تواند دلیلی بر آرماگدون گرایی کابالیست ها باشد. در همان بخش از کتاب "جریانات بزرگ در عرفان یهودی" در این باب آمده است: "...افتخار آن (حسیدیسم) است که با این روح اشتیاق وافر تشخص می یابد که تشریح گشت و در عین حال با اظهار آراء کهن در خصوص فطرت خالق که در همه اشیاء موجود است ، به توجیه خویش مبادرت ورزید. ولی این اشتیاق چیزی نبود مگر اشتیاق به مسیح گرایی مبتنی بر مسیح منجی..."

در سکانس های پایانی فیلم "اواتار" نیز علیرغم طرح اندیشه های شبه عرفانی کابالا و تمسک به آیین های دعا و مانند آن در کنار درخت مقدس ایوا، اما در نهایت، اواتارها به سرکردگی منجی خود یعنی جیک سالی اواتار، به نبرد آخرین با ارتش زمینی ها(یا همان ضد مسیح و دجال) می پردازند که در این راه، ایوا یعنی همان درخت مقدس و نیروی اصلی با تمام قدرت طبیعت به کمکشان می آید. یعنی در پایان همه نیروهای طبیعی نیز در پشتیبانی از منجی موعود قرار می گیرند. منجی که اینک براساس آموزه های کابالایی ترکیبی از انسان امروز و آدم/حیوان های باستانی و نیروی طبیعت مادی است.

با مطالعه این سطور، حضور واضح اندیشه کابالیستی را در محور قصه "اواتار" می توان دریافت و با مطالعه دیگر متون کابالیست ها، قرابت های دیگری نیز می توان بین باورهای آنها و درونمایه فیلم "اواتار" یافت . این نشان می دهد که همچنان جیمز کامرون در طی این سالها بر سینمای ایدئولوژیک خویش پای فشرده است. آنچه که پیش از این در آثاری همچون "ترمیناتور" ، "ترمیناتور2:روز داوری" ، "ورطه" و حتی "تایتانیک" به صورت تفکر آخرالزمانی و آرماگدونی به نمایش درآمده بود. اما کامرون پس از "تایتانیک" و به خصوص در دو اثر مستندی که برای "سیمخا جیکوبوویچی" (مستند ساز یهودی کانادایی) تهیه کرد یعنی "گور گمشده مسیح" و "راز گشایی مهاجرت یهودیان" ( که حتی نریشن اش را خود کامرون گفت) تمایلات کابالایی خود را آشکارتر ساخت.

پیش از این پال اسکات در نشریه معتبر "دیلی میل" در سال 2004 پس از پیوستن برخی از هنرپیشه ها و سینماگران هالیوود به فرقه کابالا ، از فعالیت های شدید این فرقه صهیونیستی و رهبر 75 ساله آن به نام فیووال کروبرگر یا فیلیپ برگ پرده برداشته و تاکید کرده بود که فرقه کابالا عملا بر هالیوود حکومت می کند.

فیلیپ برگ برای اوّلین بار در سال 1969 دفتر فرقه خود را در اورشلیم (بیت‌المقدس) گشود و سپس کار خود را در لس‌آنجلس ادامه داد. دفتر مرکزی فرقه کابالا در بلوار رابرتسون، واقع در جنوب شهر بورلی هیلز (در حومه لس‌آنجلس و در نزدیکی هالیوود)، واقع است. این رهبر «خودخوانده» فرقه کابالا فعالیت خود را بر هالیوود متمرکز کرد، در طی دو سه ساله از طریق جلب هنرپیشگان و ستاره‌های هالیوود و مشاهیر هنر غرب به شهرت و ثروت و قدرت فراوان دست یافت، خانه‌های اعیانی در لس‌آنجلس و مانهاتان خرید و شیوه زندگی پرخرجی را در پیش گرفت. امروزه، شبکه فرقه برگ از توکیو تا لندن و بوئنوس‌آیرس گسترده است و این سازمان دارای چهل دفتر در سراسر جهان است. در سال 2002 دارایی فرقه برگ حدود 23 میلیون دلار تخمین زده می‌شد ولی در سال 2004 تنها در لس‌آنجلس 26 میلیون دلار ثروت داشت. فرقه کابالا ادعا می‌کند که دارای سه میلیون عضو است.

سازمان برگ خود را "فرا دینی" می‌خواند و مدعی است که کابالا "فراتر از دین، نژاد، جغرافیا، و زبان است" و با این تعبیر ، درهای خود را به روی همگان گشوده است. اعضای فرقه، فیلیپ برگ را "راو" می‌خوانند. "راو" همان"رب" یا "ربای" یا "ربی" است که به خاخام‌های بزرگ یهودی اطلاق می‌شود.

فعالیت فرقه کابالای برگ در سال 2004 به‌ناگاه اوج گرفت و با اعلام پیوستن مدونا ( خواننده مشهور آمریکایی)به این فرقه در رسانه‌ها بازتابی جنجالی داشت. بسیاری از خاخام های سنت گرای یهودی ، عقاید فیلیپ برگ و فرقه اش را منشاء گرفته از جادوگران و ساحران مصر باستان و حتی شیطان پرستی یا پاگانیسم دانستند.

واقعیات نشان می‌دهد که برگ تنها نیست. کانون‌ها و رسانه‌های مقتدری در پی ترویج فرقه او هستند و مقالات جذاب و جانبدارانه‌ درباره‌اش می‌نویسند. "کابالا هالیوود را فرا گرفته است" عنوانی است که مدتهاست در این نشریات به چشم می‌خورد.

تایمز لندن در سال 2004 گزارش مفصلی درباره پیوستن مدونا به فرقه کابالا منتشر کرد. گزارش تایمز همدلانه بود و تبلیغ به‌سود فرقه برگ به‌شمار می‌رفت. به‌نوشته تایمز، در جشن یهودی پوریم، که در دفتر مرکزی فرقه کابالا برگزار شد، صدها تن از مشاهیر لس‌آنجلس و هالیوود حضور داشتند. یکی از مهم‌ترین این افراد ، مدونا بود که از هفت سال پیش از آن در مرکز فوق در حال فراگیری کابالا بود و اکنون رسماً کابالیست شده بود. نه تنها او بلکه بسیاری دیگر از مشاهیر سینما و موسیقی جدید غرب، از پیر و جوان، به عضویت فرقه کابالا درآمدند: از الیزابت تیلور 72 ساله و باربارا استریسند 62 ساله تا دیان کیتون، دمی مور،استلا مک‌کارتنی، بریتنی اسپیرز،اشتون کوشر، ویونا رایدر، روزین بار، میک جاگر،پاریس هیلتون (وارث خانواده هیلتون، بنیانگذاران هتل‌های زنجیره‌ای هیلتون) و دیگران. این موج، ورزشکاران را نیز فرا گرفت: دیوید بکهام (فوتبالیست انگلیسی) و همسرش، ویکتوریا، آخرین مشاهیری بودند که در ماه مه 2004، به عضویت فرقه کابالا درآمدند. شواهد و قرائن موجود و برخی خبرها حاکی از آن است که جیمز کامرون نیز در سال 2005 به این فرقه صهیونیستی پیوسته و گفته می شود از همان زمان کلید تولید فیلم "اواتار" زده شد. چنانچه برای اولین بار خبر تولید فیلم "اواتار" تحت عنوان "پروژه 880" در ژوئن 2005 در مجله هالیوود ریپورتر به طور رسمی انتشار یافت. در همان زمان طرح تولید آثار مستندی همچون:"راز گشایی مهاجرت یهودیان" در سال 2006 و "گور گمشده مسیح" در سال 2007 نیز ارائه گردید.

این فیلم ها به خصوص "گور گمشده مسیح"،جهان مسیحیت و پیروان ادیان توحیدی به سختی تکان داد. در این فیلم به دنبال آثار کابالیستی همچون "رمز داوینچی" (ران هاوارد)، عقاید و باورهای اصیل و راستین موحدان و معتقدان به ادیان ابراهیمی(که اعتقاد دارند حضرت عیسی مسیح زنده و نزد خداوند است و همچنین ایشان از رحم پاک حضرت مریم زاده شده و هیچ گاه ازدواج نکرده و بنابراین فرزندی نداشته است)، زیر علامت سوال رفت و ادعا شد که در سرزمین فلسطین اشغالی، گور بزرگی که در آن حضرت عیسی مسیح(ع) و همسرش مریم مجدلیه و پدر و مادرش و همچنین فرزندش دفن شده اند، کشف گردیده که نماهایی از آن به همراه تابوت های حضرت عیسی و خانواده اش، در حالی که اسامی آنها برروی تابوت حک شده بود، به نمایش گذارده شد و توسط شخص جیمز کامرون، معرفی شد.

اگرچه کلیسای کاتولیک و واتیکان موضع گیری خاصی درباره این اهانت های آشکار اتخاذ نکردند ولی بسیاری از پیروان ادیان توحیدی برآشفتند و زبان به اعتراض گشودند. اخیرا شنیده شد در روزنامه های واتیکان به باورهای مطرح شده در فیلم "اواتار" نیز انتقاد شدید شده است. فیلم "فرشته جنگ" اثر دیگری از جیمز کامرون ، قرار است در سال 2011 به نمایش عمومی دربیاید و ماجرای آن به قرن 26 میلادی ربط پیدا می کند که 300 سال از آخرالزمان و جنگ آرماگدون گذشته و زندگی به صورت ربات های سیبورگ سهل تر ادامه می یابد تا اینکه رباتی برای نجات جهان اقدام می کند. به هرحال فیلم "اواتار" از دیگر آثار ایدئولوژیک سینمای هالیوود به حساب می آید که این روزها ، پرده سینماهای دنیا را به رگبار مسلسل عقاید و باورهای جعلی و انحرافی خود بسته اند، علیرغم همه ادعاهای سینمای سرگرمی و هنری و هیجان انگیز و تخیلی و ...اما آنچه که در این فیلم ها حرف اول را می زند، همان ایدئولوژی به نظر می رسد که تقریبا بیش از 100 سال است، هالیوود برآن بنا شده و در یکی دو دهه اخیر به طور واضحی آرایش آخرالزمانی گرفته است.

منبع: وبلاگ استاد مستغاثی، رئیس انجمن منتقدان ایران



کلمات کلیدی :
تاریخ : 92/3/20:: 2:34 صبح
نویسنده : مسعود نوری
() نظر

AVATAR

آواتار

 

درباره آواتار ساخته جیمز کامرون

 

MV5BMTYwOTEwNjAzMl5BMl5BanBnXkFtZTcwODc5MTUwMw.jpg

 


Avatar ( 2009 )z

Director: James Cameron

Writer: James Cameron

Stars: Sam Worthington, Zoe Saldana and Sigourney Weaver

با آواتار براحتی میتوان غیبت چندین ساله جیمز کامرون را موجه دانست . جیمز کامرون همیشه یکی از پیشتازان صنعت سینما در هالیوود بود و همیشه با هنر های خود همه را متعجب می کرد ، او همیشه قدرت خود در خلق چیزهای نوین را به رخ جهانیان می کشید و پس از ده سال دوباره اینکار را کرد . وی با آواتار بازگشت شکوه مندانه ای داشت که در این زمان کم پیدا می شود . بعضی منتقدان این چنین می گویند که فیلنامه فیلم های وی ضعیف است و همیشه از این بابت از او انتقاد می کنند ، اگر هم ضعیف باشند یک ویژگی دارند که این روزها کم پیدا می شود ، بسیار زیبا و تاثیر گذار هستند . آواتار فیلم بزرگی بود ، و بنظر من بهترین فیلم کامرون ، زیرا تمام خاصیت های یک فیلم فوق العاده را در خود جای داده بود . بهتر است به تحلیل این اثر فوق الغاده بپردازیم تا بتوانیم زیبایی های این فیلم را ببینیم .
باید به نکته ای قبل از تحلیل اشاره کنم ، مسئله کنونی مورد توجه در جامعه ما ، مسئله شیطان پرستی است که خیلی ها فیلم های هالیوودی را کاملا تاثیر گرفته شده از آنها می دانند و بر این اعتقاد هستند که پایه تمام فیلم های هالیوودی شیطان پرستی است ، من این مسئله را در فیلم های ترسناک هالیووی قبول دارم ، شاید در آواتار هم همچین مسائلی باشد ،شاید نشانه هایی از شیطان پرستی باشد ولی نکته اصلی اینجاست ، که چرا ما باید حتما به نیمه خالی لیوان نگاه کنیم ، آواتار شاید نشانه هایی از شیطان پرستی داشته باشد ولی در اصل شکر گذاری از خداوند بزرگ است و آن را به زیبایی به رخ عالمیان می کشد ، مسئله ای که کسانی مانند ما که ادعای خدا پرستی دارند از ذکر آنها ناتوانند و بحث این است ، اگر ما ایرانیان ، ما که خداوند را اصل زندگی خود می دانیم ، اگر بتوانیم خدا را برای خود بهتر تحلیل کنیم آیا به طرف شیطان پرستی و امسال این مسئله می رویم ؟ ، کاش مسئولین بجای زدن بر سر آثاری مانند آواتار ، به قسمت زیبای آن اشاراتی می کردند تا ما بتوانیم زیبایی های بیشتری را درک کنیم ولی حیف ...
آواتار ، اولین سوالی که پیش می آید اسم فیلم است ، آواتار معانی مختلفی دارد ولی در فیلم به زیبایی تمام معنا می شود ، تولد دوباره انسان ، این هدف فیلم آواتار است و با شکوهی بی انتها آن را به نمایش می گذارد . جیک شخصیت اصلی فیلم که اسمش شما را به یاد جک در تایتانیک می اندازد ، سربازی از نیروی دریایی است که پاهایش فلج است ، بعد از مرگ برادر وی که برعکس خود او دانشمندی پولدار بوده ، چون با هم دوقلو بودند به او پیشنهاد می شود که به جای وی به سیاره پاندورا برای کار برود ، دلیل اصلی آن هم آواتار برادر وی است که قیمتی حدود 20 میلیون دلار دارد و هیچ کس جز جیک نمی تواند از آن آواتار استفاده کند ، جیک قبول می کند و باید 5 سال در راه باشد و به سیاره ای بسیار دورتر از محل زندگی خود که اصلا آن را نمی شناسد و شاید بسیار خطرناک باشد برود ، چرا ؟ چرا انسانی باید چنین کاری را قبول کند ، بخاطر پول ، جیک برای عمل پاهای خود نیاز به پول دارد . و فقط او نیست هزاران نفر مانند او نیز وجود دارند ، وی به سیاره پاندورا فرستاده می شود ، در همان صحنه ی اول ورود به پاندورا دستگاه های عظیم انسانی را می بینیم که در حال نابود کردن طبیعت الهی هستند و برایشان چیزی غیر از این مسئله اهمیت ندارد . وقتی جیک پیاده می شود مورد تمسخر اطرافیان قرار می گیرد ، چقدر ظاهرگرا ، آنها درونی به آن بزرگی را نمی بینند و فقط به پاهای فلج جیک می نگرند ، تیرهایی بر روی تایر کامیون هایی که طبیعت را لقمه انسان های طمع کار می کنند زده شده که ما را سریعا به یاد سرخ پوستان آمریکایی می اندازد . فرمانده این بومیان را وحشی می خواند ، آری آنها هرچه غیر از خود را وحشی می دانند و فقط یک چیز برای آنها وجود دارد ، باید نابود شوند ، انسان تا چه حد می تواند کور باشد . جیک توسط دکتر بجای برادرش قبول نمی شود او یک نظر دارد : سربازان وحشی هستند و چیزی بنام احساس در آنها وجود ندارد ، او فراموش کرده آنها هم انسان هستند و بخاطر امسال او مجبور به اینکار شده اند ، و گذر زمان بعضا روح خیلی ها را از آنها می گیرد . در این مکان هم دو گانگی وجود دارد ، کسانی که با اسلحه زندگی می کنند و کسانی که زندگی می کنند و مطمئنا تضادی بین این دو گروه است ، گروه اول گروهی است که جز خود کسی دیگر را نمی شناسد ، برای زندگی اش هر تلاشی می کند ، ولی گروه دوم گروهی است که بدنبال عظمت خداوندی است ، و برای این هدف از تمام جان مایه می گذارند و مسلما با گروه اول تضادی بزرگ دارند . گروه اول بسیاری از سیاست مداران امروزی ان ، آنها از سربازان ماشین های آدم کشی میسازند ، برایشان مهم نیست زندگی نابود شود یا زندگی هایی ، اصل هدف است و هدف پول است ، استبداد و قدرت طلبی است ، گروه دوم نیز در جامعه ما وجود دارند ، کسانی که هنوز دنبال تعالی هستند ، بعضی از آنها بسیار مخالف با گروه اولند و بعضی دیگر سعی می کنند با آنها سازگاری داشته باشند .
یکی از زبیاترین لحظات فیلم وقتی است که جیک ، روح جدید خود را می یابد ، کامرون با زیبایی تمام این لحظه را نمایان می کند ، خوشحالی جیک را شما هم حس می کنید ، وقتی پا در چمن می گذارد معنی رستگاری را متوجه می شوید ، دنیایی دیگر وجود دارد ولی فقط شروعی دوباره است ، کامرون هنری را به نمایش می گذارد که کمتر آن را در آثار سینما دنیا دیده ایم . تعالی روح ، جیک از جسمی به جسم دیگر می رود ، او از جسم دنیوی خود رها شده ، به جسمی عرفانی می رسد و تا انتها فیلم آن را کم کم درک می کند و در آخر به آن می رسد . او وقتی اینچنین روحش پرواز می کند شوقی آسمانی وجودش را فرا می گیرد که انسان های اطراف او که هنوز در زمین باقیمانده اند ، شوقش را درک نمی کنند و آن را دیوانگی می دانند و تصمیم بر خاموش کردنش می گیرند ، ولی روح انسان وقتی اوج گرفتن را یاد گرفت دیگر نمی توان جلو آن را گرفت .
جیک همراه دکتر و همکارانش به جنگل می روند ، او طبیعت را می بیند ، او خدا را می بیند روحش پرواز کرده ولی هنوز نمی تواند خدا را درست ببیند ، طبیعت برای او تازگی دارد ، او این طبیعت را می پذیرد ، او این سرشت را زیبا را قبول می کند ، ولی بقیه در دنیای فانی خود هنوز دست و پا می زنند ، دکتر دنبال کشفیات خود است ، همکارش هم همینطور ولی جیک غرق زیبایی الهی است و فقط خودش این مسئله را درک می کند ، او باید همه چیز را ببیند ، لحظه ای خود را در مقابل طبیعت می بیند ، می خواهد برای آن قدعلم کند ولی طبیعت الهی بزرگتر از اینهاست ، سرشت خداوند بی انتهاست و نمی توان جلوی آن ایستاد ، جیک وقتی ضعف خود را میبیند پا به فرار می گذارد ، کاری جز این نمی تواتد بکند او طبیعت عظیم را لحظه ای کوچک شمرد و طبیعت این مسئله را توهینی بزرگ می داند . شب می شود او هنوز طبیعت را کوچک می داند و کمتر ترسی از آن دارد ، تا که طبیعت با کوچکترین موجودات خود جیک را خوار می کند و ذلیل بودنش را به رخش می کشد ، ولی جیک بخاطر درک نادرستش این کار را کرده پس جای بخششی هست . در اینجا نقشی وارد فیلم می شود که مسیری تازه را در فیلم رقم می زند نیتیری ، نمادی بزرگ از یک الهه ، او به فیلم معنا می بخشد ، بدون نیتیری فیلم پوچ می شد و نمی توانست به هدف خود برسد ف اوست که راه کمال را به جیک نشان می دهد ، به او عشق را می آموزد ، عشقی در حد و اندازه ای وسیع که درک آن به این آسانی نیست . نیتیری مانند الهه ای از طرف خدا وارد می شود و جیک را نجات می دهد ، یکی از آن موجودات را بیشتر نمی کشد ، و وقتی بعد از کشتنش هم او را دعا کرده از او عذر می خواهد ، اینجاست که هنر فیلم آواتار به نمایش گذاشته می شود ، ستایش طبیعت ، ستایش خداوند متعالی ، نیتیری و خاندانش طبیعت را بیش از خود می دانند ، آنها خدای خدا را برای همه چیز شکر می گویند ، موجودات کوچک هم برای آنها قابل احترام می باشند ، زیرا آنها جان دارند و از طرف خداوند متعالی هستند بازخورد نیتیری با جیک که کشته شدن آن موجود را تقضیر جیک می داند ، اولین نشانه از فوق العاده بودن فیلنامه آواتار است . جیک می گوید آنها به من حمله کردند ، نیتیری می گوید تقصیر تو بود که آنها به تو حمله کردند . آنها به درون قبیله نیتیری می روند ، قومی که بسیار شبیه سرخ پوستهای آمریکایی هستند که چگونه به طبیعت احترام می گذاشتند چیزی که اطرافیان جیک اصلا آن را درک نمی کنند ولی جیک شانس دارد ، زیرا در موقعیتی قرار می گیرد که راه تعالی انسان هاست . او باید تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد ( فقط شنا کم است آن هم حتما چون جیک آن را از قبل آموخته آورده نشده ) او باید طبیعت را درک کند ، روح طبیعت را بشناسد ، خدا را بشناسد تا بتواند به او برسد ، درخت سفید بزرگ محلی است که ما را بسیار به یاد مکه می اندازد ، جایی که می شود با خدا بهتر ارتباط برقرار کرد ( البته به نظر من با خدا بودن به دل است نه به جا و مکان ) ، اصل کارهای نیتیری و آموزش های او بنده بودن است ، بنده باید زندگی کند ، برای آن تلاش کند ولی در عینش برای همه چیز احترام قائل باشد برای هر موجودی ، زیرا همه آفریده خداوندند که در اختیار او قرار گرفته اند و روزی باید آنها را پس داد ، وقتی همان حیواناتی که به جیک حمله کردند در حال زندگی کردن هستن این مسائل را بهتر درک می کنیم ، زندگی برای همه هست ، ولی ما آن را بهم می زنیم .
یکی از مسائل فوق العاده بیان شده در فیلم ، ارتباط برقرار کردن قوم نیتیری با حیوانات و طبیعت است از طریق موی خود . همه طبیعت با هم در ارتباط هستند این یک اصل است که کامرون آن را با ویژگی جالب به نمایش می گذارد . او خلقت خداوند را ، قدرت الهی را به رخ ما می کشاند ، ما که جز گذراندن زندگی و درآمد داشتن چیز دیگری را نمی شناسیم و خیلی از ارزش ها را از دست داده ایم . جایی که او باید طبیعت را کمی رام کند تا بتواند با او ارتباط برقرار کند ، جیک دارد به تعالی می رسد ، روحش بزرگتر شده و طبیعت از او کمی ترس دارد ، او می تواند بنده ای از بندگان بزرگ خداوند شود ، او باید موجودی را انتخاب کند که می خواهد وی را به قتل برساند ، حیوانی را بیابد که قصد جان جیک را بکند ، حیوانی را بیابد که بزرگی او را درک کرده و از او می ترسد ، طبیعت رام جیک می شود و آماده می شود تا او را به اوج ببرد ، ولی باید هر دو باهم ارتباط برقرار کنند ، در ابتدا جیک مغرور میشود و درست طبیعت را نمیشناسد و این مسئله او را به سقوط نزدیک می کند ولی وقتی ارتباط را می فهمد طبیعت هم رام او شده و جیک به سمت اوج می رود ، به سمت تعالی .
جیک به گذر روحش از دنیا فانی نزدیک می شود ، او طبیعت را درک کرده ، ولی فقط آن را شناخته هنوز هم وقت نیاز است ، قبیله او را قبول می کنند . او دیگر خود را جزئی از طبیعت الهی می داند ، جایگاه خود را در این دنیا بدست آورده . مرحله ای دیگر مانده او باید معنای عشق را بفهمد . یکی از زیباترین لحظات فیلم ، شخصیت زن فیلم که بسیار از شخصیت زن فیلم تایتانیک قوی تر است هم توسط عشق سست می شود ، عشق روحش را آرام می کند . نیتیری به جیک گزینه هایی را می گوید و با گفتن هر گزینه منتظر جواب جیک است و از جواب جیک می ترسد که شاید او را نپذیرد ، بسیار زیبا عشق را به نمایش می گذارد ، جیک اصل خویش را بازیافته و آن را درک کرده . وقتی که می بیند اطرافیانش فقط دنیای خود را میبینند و برای طبیعت ارزشی قائل نیستند جلوی آنها می ایستد ، با آنها می جنگد زیرا هدف بزرگتر از حیاتی پوچ و بی معناست و نباید به خاطر ارزش هایی تهی خلقت الهی را نابود کرد . مطمعنا تعالی روح جیک ، به پرواز در آمدنش برای انسانهایی که در زمین فانی زندانی هستند بسیار تلخ است و می خواهند جلوی او را بگیرند ، آنها می خواهند جلوی طبیعت را هم بگیرند و تصمیم بر نابود کردن آن گرفته می شود . جیک به قوم نیتیری باز می گردد ، قصد اولیه اش را می گوید و می خواهد این نکته را هم بگوید که من دیگر آن انسان فانی گرفتار دنبا نیستم ، ولی این مسئله خیانتی به قوم نیتیری ، به طبیعت است و کمی بها دارد . نیتیری شخصیت فوق العاده قوی دارد ، اعتقادات او ، ارزش های او را کسی نمی تواند از بین ببرد ، او حتی از جیک عشق خود نیز بخاطر عشق واقعیش خداوند می گذرد . ولی بین آنانی که خدا را می بینند کمی گسستگی بوجود آمده و همین به شر راه ورود می دهد . انسان فانی در اولین قدم جلوی طبیعت الهی ایستاده و او را نابود می کند و پیروز از میدان خارج می شود .
جیک ناامید است ، به آن چیزی که می خواسته نرسیده و به هیچ کس امیدی ندارد ، او عشق خود را از دست داده و به همین خاطر عشق واقعی را نیز فراموش کرده است . ولی همیشه امیدی هست ، راه باز هم برای خیر باز است ، او جواب کارهای خود را در اینجا می بیند ، آنها از زندان فرار می کنند و به خدا پناه می برند . جیک به جایی می رود که شر آن را نابود کرده ، ولی شر ظاهر را نابود کرده و قدرت الهی چیزی نیست که به این راحتی ها نابود شود ، طبیعت هنوز وجود دارد و به کمک جیکی که باز هم اعتقادش را بدست آمده می آید . جیک به سمبلی نیاز دارد تا مردم را متحد کند ، باید به آنها امیدی بدهد و این کار را جز با رام کردن وحشی ترین موجود نمی تواند انجام دهد ، ولی حتی بزرگترین و وحشی ترین موجود طبیعت آفریده خداست و در برابر بنده برتر او سرتعظیم به پایین می آورد . مردم او را می بینند ، نیتیری جمله زیبایی را می گوید : من تو را دیدم که معانی زیادی را در بر میگیرد ، مردم امید را می بینند ، با دیدن پرنده مردم خدا را میبینند و برای همین ترسی دیگر وجود ندارد . جیک دکتر تیر خورده را پیش درخت می آورد ، پیش خداوند می آورد تا او را نجات دهد ، و همین اتفاق هم می افتد او از این دنیا رها می شود . جیک از این مسئله ناراحت نمی شود ، او تصمیم می گیرد که با طبیعت باشد و جلوی انسانی که دنیا را انتخاب کرده بایستد ، دیگر مقاومت کافی است . قبایل با هم متحد می شوند ، آنها رهبر خود را یافته اند .
در این میان انسان هایی که خدا را فراموش کرده اند ، برای نابودی طبیعت او نقشه می کشند ، آنها با تیر و تفنگ خود خدا را نیز کوچک می بینند چه برسد به بندگان او ، برای آنها مخالف دشمن است و دشمن باید بمیرد ، آنها تصمیم به نابودی درخت ، نابودی خدا می گیرند ، چه طرز فکر ابلهانه ای
جیک دست دعا به بالا می آورد و از خدای خود کمک می طلبد ، در این دیالوگ ها تصویر جیک از زندگی امروز بشری با یک جمله خلاصه می شود : اونها مادرشون رو هم می کشن . نیتیری اعتقاد دارد فقط دعای خیر جواب دارد و خداوند در کشتن کمکی نمی کند . او خدا را بزرگتر از آن می داند که بخواهد دستش را به خون آغشته کند .
جنگ بین خیر و شر آغاز می شود ، شر بر خیر پیشی می گیرد زیرا قدرت پیشتری دارد ولی خیر خود را کنار نمی کشد و همچنان با اعتقاد جلوی شر می ایستد ، او اینکار را وظیفه حیاتی خود می داند و جانش را فدای آن می کند . جیک امید دارد ، او از شهادت نمی ترسد زیرا برای خدای خویش خواهد بود . نیتیری هم همینطور ، هر دو به هیچ وجه ناامید نمی شوند ، همیشه در تاریک ترین جاها اگر امید باشد ، نوری پیدا خواهد شد . درست لحظه ای که نیتیری و جیک امتحان بزرگ زندگی اشان ، ناامید نشدن و صبر با افتخار گذرانده اند خداوند خود را نشان می دهد ، این پاداش آنهاست ، پاداش تمامی یاران آنها که خود را نثار خداوند خویش کرده اند ، طبیعت هم جلوی شر بر می خیزد و به کمک بندگان بزرگ خداوند می آید ، شر نابود می شود ولی هنوز ریشه هایش وجود دارد . صحنه ی مبارزه جیک و فرمانده می رسد ، فرمانده : تو فکر می کنی یکی از اونهایی ، وقت بیدار شدنه . او خود را نژاد برتر می داند و اعتقاد دارد ضعیف ها باید نابود شوند و نباید هیچ کاه با آنها بود ، او به سراغ جسم دنیوی جیک می رود ، جیک هنوز در این دنیاست و به جسم دنیوی اش نیاز دارد ، صدمه به آن جلوی صعود او را می گیرد ولی از نگاه جیک در لحظه ای که چاقو زیر گردنش هست بازهم می توان فهمید او ناامید نیست و ترسی از مرگ ندارد ، این امتحان آخر جیک است و بازهم جیک از آن سربلند بیرون می آید و دوباره پاداش می گیرد ، عشق او ، او را نجات می دهد و شر که چیزی بنام عشق نمی شناسد ریشه اش از بین می رود .
این لحظات به معنای کامل ، بهترین توصیف عشق میان آفریدگان خداوندی است . نیتیری جسم بی جانی که تا حالا فقط جیک را در آن می دیده را در دست دارد و از او خواهش می کند که بیدار شود ، در اتاقک جیک سعی می کند زندگی خود را نجات دهد ولی پاهاش بسته است ، جسم فانی او به او اجازه نمی دهدو پایان راه را برای او نزدیک می کند ، لحظه فوق العاده رخ می دهد ، نگاه نیتیری به سمت اتاقک می رود ، او جیک را حس می کند ، به سمت آنجا رفته ، جسم اصلی جیک را که تا حالا ندیده در آغوش گرفته و جیک را صدا میکند ، در این صحنه می توان عشق را به زیبایی حس کرد . انسان های فانی به دنیای سیاه خود بر می گردند ، آنها اجازه ندارند در میعادگاه رستگاران باشند . صالحان و بدکاران جایگاهی یکسان نخواهند داشت .
و در آخر جیکی که کمال را یافته ، می خواهد جسم دنیوی خود را ترک گوید و تولدی دوباره یابد ، زندگی را دوباره یافته ، دوباره آغاز کند ، او امتحانات خودش را داده و در همه سربلند بوده است و حالا مستحق چنین جایگاهی است . او به معنای تمام به رستگاری رسید .

وقتی فیلم را می بینید به یاد آیات فراوانی از قرآن خواهی افتاد ، به یاد جای های زیادی ، به یاد اعتقادات زیادی و این همه از انسان بودن ما دارد ، مهم نیست کامرون مسلمان نیست ، ولی او انسان است ، او سرشت خداآشنا دارد و میتواند خدا و دنیا را درک کند و به آن هم می رسد ، اصل دنیا شناخت خداست که رسیدن به آن مراحل زیادی دارد که انسان اگر میخواد به این درجه برسد باید تمام آنها را بگذراند .

آواتار برترین فیلم سه بعدی دنیا و می توان گفت شروع کننده این راه است ، جلوه های ویژه در آن فوق العاده بودند ولی زیبایی کار به اینجا است که جلوه های حکم کشمش رو کیک را دارند و فقط تکمیل کننده آن هستند ، اصل فیلم بزرگتر از جلوه هایی کامپیوتری است .

به شخصه آواتار را جز ده فیلم برتر عمر خویش می دانم ، بعضی صحنه های فیلم شاید کمی تکراری باشند ، شاید داستان هم تکراری باشد ( داستان فیلم بسیار شبیه به داستان فیلم آخرین سامورایی است ) ولی تازگی در آن موج می زند که آن را از همه آثار سینما جهان جدا می سازد .

نویسنده : پوریا صادقی

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



سایت جامع سینما

نقد و بررسی فیلم
نقد فیلم Avatar

نقد فیلم Avatar

 

انسان ها در ادامه ی جستجوی کهکشانی خود برای پیدا کردن منابع جدید و حیات به
سیاره ای میرسند به نام پاندورا. پاندورا سیاره ای سرسبز با جنگل های انبوه هست
و موجودی زنده در ان زندگی می کند به نام Navi. این موجودات بسیار شبیه به
انسان هستند و دارای قدی در حدود سه متر و پوستی درخشان و آبی رنگ هستند.انسان
ها در هوای موجود در پاندورا نمیتوانند تنفس کنند. به همین علت آنها دست به
شبیه سازی میزنند و موجوداتی را ایجاد می کنند به نام Avatar که میتوانند آنها
را به شکلی تولید کنند که کاملا شبیه موجودات سیاره باشند و از طریق تکنولوژی
های پیشرفته ذهن انسان را به اواتار انتاقل دهند تا موجود کاملا در تحت کنترل
باشد. به همین علت Jake Sully ماموریت پید می کند تا به شکل آواتار در آمده و
در سیاره کاوش کند و منابع طبیعی آن را پیدا کند و اطلاعاتی از موجودات سیاره
کسب کند تا انسانها بتوانند منابع طبیعی سیاره را تصاحب کنند. هنگامی که Jake
Sully در سیاره به کاوش می پردازد با navi ها برخورد می کند و عاشق یکی از آنها
می شود همین مسئله موجب می شود تا او به موجودات این سیاره کمک کند تا جلوی
نابودی سیاره و تصاحب آن توسط انسان ها را بگیرد و نبرد بین انسان ها و موجودات
پاندورا آغاز می شود.

 

آواتار فیلم جدید جیمز کامرون، در حالی 28 آذر در سینماهای جهان اکران شد که
کارشناسان و صاحب‌نظران عرصه سینما از مدت‌ها پیش آن را مطرح‌ترین فیلم سال
2010 معرفی کرده بودند.

 

اگرچه ایده ساخت آواتار به سال 1995 بازمی‌گردد، اما کامرون باید سال‌ها صبر
می‌کرد تا فناوری‌های لازم برای تحقق رویاهایش ساخته شوند. چراکه فیلم او
تلفیقی از فیلم زنده و انیمیشن رایانه‌ای است و غیر از تکنیک‌های ویژه
رایانه‌ای، فیلمبرداری آن هم به کمک دوربین‌های ویژه به صورت سه‌بعدی انجام شده
است. صرف هزینه‌های بسیار زیاد برای خلق جلوه‌های ویژه تصویری باعث شدند تا
آواتار پر هزینه‌ترین فیلم تاریخ سینما لقب بگیرد.

 

البته به نظر می‌رسد این سرمایه‌گذاری خیلی بیشتر از آنچه قبلا تصور می‌شد
بازگشت داشته باشد، چراکه در هفته‌های اول اکران، سالن سینماهای جهان به تسخیر
این فیلم علمی- تخیلی درآمده است.
داستان آواتاردر سال 2154 میلادی اتفاق می‌افتد و در رابطه با ماموریتی جدید
توسط نیروهای نظامی آمریکا در قمری به اندازه کره زمین است که دور سیاره‌ای به
نام پولی‌نموس در منظومه آلفا ‌ قنطورس،‌ می‌چرخد، در این ماموریت انسان‌ها در
ادامه جستجوی خود برای پیدا کردن منابع جدید و حیات، به پاندورا می‌رسند.
پاندورا قمری سیاره مانند و سرسبز با جنگل‌های انبوه است و موجوداتی زنده به
نام ناوی (Navi) در آن زندگی می‌کنند. این موجودات اگرچه دارای قدی حدود 3 متر
و پوستی درخشان و آبی رنگ هستند، اما شباهت بسیاری به انسان‌ها دارند. البته یک
تفاوت بزرگ دیگر بین انسان‌ها و این موجودات وجود دارد و آن این‌که انسان‌ها در
هوای موجود در پاندورا نمی‌توانند تنفس کنند.
به همین سبب انسان‌ها دست به شبیه‌سازی می‌زنند و موجودی به نام آواتار را
ایجاد می‌کنند که ضمن آن که کاملا شبیه ناوی‌هاست، از طریق فناوری‌های پیشرفته
ذهن انسان به آن منتقل می‌شود تا کاملا تحت کنترل باشد.
جیک سالی (سربازی معلول روی ویلچر که هنگام خدمت در تفنگداران دریایی ایالات
متحده آمریکا از ناحیه دو پا فلج شده‌است)، ماموریت پیدا می‌کند به شکل آواتار
در آید، در سیاره کاوش کند، منابع طبیعی آن را بیابد و اطلاعاتی از موجودات
سیاره کسب نماید تا انسان‌ها بتوانند منابع طبیعی سیاره را تصاحب کنند.
اما هنگامی که در سیاره به کاوش می‌پردازد با ناوی‌‌ها برخورد می‌کند و به یکی
از آنها علاقه‌مند می‌شود. همین مساله موجب می‌شود او به موجودات این سیاره کمک
کند تا جلوی نابودی سیاره و تصاحب آن توسط انسان‌ها را بگیرند و به این ترتیب
نبرد بین انسان‌ها و موجودات پاندورا آغاز می‌شود.
در این فیلم، جیمز کامرون با بهره‌گیری از جدیدترین و مدرن‌ترین فناوری‌های
روز، جلوه‌های ویژه منحصر به‌فرد و برخورداری از تکنیک و شیوه نمایش سه‌بعدی،
تماشاگران بسیاری را به سال‌هایی می‌برد که هنوز آن را ندیده‌اند.

تجربه‌ای جدید در سینما با استفاده از فناوری‌های نوین


برای آن که صحنه‌های فیلم تا حد ممکن واقعی به نظر بیایند، کامرون همانند گذشته
که با فیلم‌های خود فناوری‌های جدیدی را به سینما وارد می‌کرد، این بار از
سیستم دوربین فیوژن استفاده کرده تا تصاویر را همانند آنچه چشم انسان دریافت
می‌کند ثبت کند. او در فیلمبرداری این فیلم، در دنیای مجازی گام برداشته یا حتی
پرواز کرده تا بتواند هر صحنه‌ای را که بخواهد ثبت کند و با تصاویر واقعی
هنرپیشگان ترکیب نماید و در کل در جریان تصویربرداری این فیلم 5 گام متفاوت
برداشته است.

طراحی و ساخت صحنه: برای تصویربرداری از هر یک از پلان‌ها 72 تا 96 دوربین
استفاده شده و سپس رایانه تمام فضای صحنه یعنی دیوارها، سقف و کف صحنه را با
ساختار و تصاویر سه‌بعدی جایگزین کرده است. برای این کار یک‌سری از شبکه‌های
رشته‌ای به عنوان نشانگر در فضای صحنه قرار داده شد تا براحتی تصاویر سه‌بعدی
با فضای پشتی صحنه مورد نظر جایگزین شوند.

گرفتن تصویر از حرکات: هنرپیشه‌ها، اسلحه‌ها و همه آنچه در صحنه وجود داشت با
نقاط درخشان نشانه‌گذاری شدند تا شبکه دوربین‌ها فقط این نقاط را تعقیب کنند.
یک رایانه فقط حرکات این نقاط را ثبت می کرد و سپس موقعیت‌های ثبت شده را
سه‌بعدی کرده و این داده‌ها را روی اسکلت سیمی که در فیلم پس از بازسازی به بدن
Navi مبدل می شد انتقال می‌داد.

تصویربرداری سه‌بعدی: کار بعدی کامرون اضافه کردن حجم در غالب گوشت و پوست برای
اسکلت سیمی Navi بود. تکنیک‌های سه‌بعدی پیشین از 2 دوربین استفاده می‌کردند که
درست در کنار هم قرار می گرفتند و به این ترتیب حجم در تصاویر ایجاد می‌کردند
البته برای این‌که بتوانند این حجم را ایجاد کنند، فقط می‌توانستند در راستای
یکدیگر و در یک خط حرکت کنند. این در حالی است که سیستم دوربین‌های فیوژن از ‌2
لنز کنار هم تشکیل شده و به کمک استفاده از حسگرهای بسیار کوچکی که تصاویر
دیجیتال را با کیفیت بسیار بالا دریافت می‌کنند این لنزها می‌توانند حتی از
مردمک‌های انسان هم به یکدیگر نزدیک‌تر شوند.
به این ترتیب لنزها در فواصل نزدیک، به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند. البته این
خصوصیت درباره فواصل دور نیز همانند چشم انسان چنان دقیق است که تصاویر را با
واقعی‌ترین حالت ممکن ضبط می‌کنند.

پیاده کردن و انطباق تصاویر: بعد از آن‌که رایانه حرکات ضبط شده را در محیط
سه‌بعدی پیاده کرد، کامرون از دوربین مجازی استفاده کرده است. این دوربین که
صفحه نمایشگر آن در بخش‌های مختلف از دکمه‌ها و شاسی‌هایی همانند دسته‌های
کنترل بازی‌های ویدئویی تشکیل شده، به محض حرکت به کمک امواج رادیویی و
ردیاب‌های چشمی موقعیت دوربین را به رایانه‌های خارج از صحنه که تصاویر مجازی
را ایجاد می‌کنند منتقل کرده است.
این موضوع به کامرون امکان داد تا در میان صحنه‌های مجازی حرکت و صحنه‌های مورد
نظرش را ضبط کند. با وجود این دوربین او حتی می‌توانست صحنه‌هایی که به جرثقیل
یا هلیکوپتر احتیاج داشتند را هم ضبط کند. سپس صحنه‌های ضبط شده هنرپیشگان به
آن اضافه شدند.

آماده کردن تصاویر برای نمایش: تصاویر سه‌بعدی برای آن‌که هرچه واقعی‌تر باشند
به صورت متناوب و پشت سرهم از چشم چپ و چشم راست نمایش داده می‌شوند، البته این
کار بسیار سریع و با تناوبی حدود 144 مرتبه در ثانیه انجام می‌شود. همین سرعت
بسیار زیاد باعث می‌شود عینک‌های پولاریزه فقط تصویر مورد نظر برای یکی از
چشم‌ها را نمایش دهند.

 

آنچه جدیدترین فیلم علمی تخیلی سال را دیدنی کرده است


کامرون برای فیلم جدیدش به دوربین‌های پیشرفته HD نیاز داشت که امکان
تصویربرداری به صورت دوبعدی و سه‌بعدی را داشته باشند ضمن آن که این تصاویر
باید به گونه‌ای به نمایش درمی‌آمدند تا افراد هنگام تماشای یک فیلم طولانی
3ساعته دچار سردرد نشوند. اجرای همه این ضرورت‌ها باعث شدند تا مجله Wired در
مطلب معرفی مراحل ساخت این فیلم از آن به عنوان اختراع دوباره فیلمسازی یاد
کند.
به طور کلی در تصاویر سه‌بعدی مغز انسان با دریافت 2تصویر توسط دو چشم از آنها
یک تصویر بعددار و دارای عمق می‌سازد. برای یک فیلم سه‌بعدی دوربینی با 2 عدسی
جانبی لازم است که هر کدام یک صحنه واحد را در زاویه‌هایی که به مقدار بسیار
کمی از یکدیگر متفاوتند فیلمبرداری می‌کند.
نمایش این تصاویر سه‌بعدی هم به یک سالن با پروژکتور مناسب و یک سرور که کپی
دیجیتالی فیلم روی آن قرار می‌گیرد نیاز دارد و در نهایت عینک‌های Real D برای
تکمیل این فرآیند به کار می‌رود.
به کمک این عینک‌ها چشم راست یا چپ به طور متناوب این اطلاعات بصری را دریافت
کرده و احساس دیدن عمق به وجود می‌آید. ریتم این عمل 144 مرتبه در ثانیه معادل
سرعت تجزیه یا تشخیص مغز است. معمولا برای این‌که تمام زوایا در بر گرفته شوند
از 2 صادرکننده مادون قرمز در سالن استفاده می‌شود.
در فناوری Real D نور پلاریزه می‌شود یعنی نور منعکس روی پرده توسط عینک *****
شده و بسته به پلاریزاسیون امکان دیدن فقط برای چشم چپ یا چشم راست وجود دارد.
کامرون در جستجوی پیداکردن گزینه‌ای برای تحقق رویاهایش مطلع شد که شرکت سونی
چنین دوربینی را ساخته است، اما مشکل در این بود که این دوربین 204 کیلوگرم وزن
داشت و عملا برای پروژه آواتار قابل استفاده نبود. برای همین در سال‌2000 به
ژاپن سفر کرد و با سونی به توافق رسید تا دوربین‌هایی مخصوص این فیلم ساخته
شود.
سونی این کار را با تکه‌تکه کردن دوربین به قطعات مختلف و جدا کردن پردازشگرهای
بزرگ آن انجام داد به این ترتیب موفق شد تا وزن کلی دوربین را به‌20 کیلوگرم
کاهش دهد. به کمک این دوربین کامرون توانست در بخش‌هایی برای طبیعی جلوه داده
شدن حرکات موجودات غیرزمینی، حرکت بازیگران واقعی را ضبط و سپس به انیمیشن
تبدیل کند.
کامرون همانند گذشته که با فیلم‌های خود فناوری‌های جدیدی را به سینما وارد
می‌کرد این بار از سیستم دوربین فیوژن استفاده کرده تا تصاویر را همانند آنچه
چشم انسان دریافت می‌کند ثبت کند
در سال 1995 نمایشنامه آواتار را به اتمام رساند. این فیلم چندین سال در دست
ساخت بوده و در لس‌آنجلس، نیوزیلند و خلیج مکزیک فیلمبرداری شده‌است.
در مراحل بعدی جلوه‌های ویژه و گرافیک‌های رایانه‌ای فیلم در 3 قاره و در
کشورهایی چون آمریکا، نیوزلند و انگلستان انجام شده و البته در تمام این مدت
خود کامرون بر تمام کار کنترل داشته است. به عنوان مثال، تصاویری با حضور یک
بازیگر جلوی پرده سبز به کمپانی فریمستور در لندن داده شده و آنها همه چیز از
جمله وسایل صحنه و شخصیت‌های دیگر را روی تصاویر گذاشتند.
نکته جالب این است که تمام تصاویر به صورت استریو ضبط شده است؛ یعنی برای هر
چشم یک تصویر. سپس با استفاده از نرم‌افزاری به نام اوکولا )ocala(تبدیل تصاویر
به صورت سه‌بعدی تکمیل شده است. بیل کالیس، مدیر شرکت سازنده این نرم‌افزار
می‌گوید: نوآوری این فیلم در آن است که موجودات غیرزمینی خیلی طبیعی به نظر
می‌رسند. به این منظور تصاویر واقعی آواتار برای آن که سه‌بعدی نشان داده شود
توسط 2 دوربین فیلمبرداری شده است؛ یکی از چپ و یکی از راست. با استفاده از
اوکولا می‌توان این تصاویر را دستکاری کرد. مثلا اگر 2 دوربین کاملا با هم،
تراز نباشند، تصاویر فیلمبرداری شده، بیننده را دچار سرگیجه و چشمانش را اذیت
می‌کند.
وجود همه این ویژگی‌ها در آواتار باعث شده‌اند تا دریچه جدیدی در صنعت سینما
گشوده شود. به طوری که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان ومنتقدان صنعت سینما اگر
شما هم این فیلم را ببینید، تمام تصوراتتان از جلوه‌های ویژه و فناوری متحول
خواهد شد.

9c0smc3qxzrqq3tcy69.gif



کلمات کلیدی :
تاریخ : 92/2/28:: 2:47 صبح
نویسنده : مسعود نوری
() نظر

نقد،تحلیل و بررسی فیلم(پروژه)هری پاتر

Harry Potter

فیلم های هری پاتر بر اساس داستان کتاب های هری پاتر و با همان نام ساخته شده است.امتیاز ساخت 4 کتاب اول را جی کی رو لینگ در سال 1999 به شرکت برادران وارنر با قرار دادی بالغ بر یک میلیون یورو فروخت.از نکات قابل توجه این قرار داد اصرار رولینگ بر استفاده از بازیگران انگلیسی در این فیلمهاست.

فیلم هری پاتر و سنگ جادو


اولین فیلم سری هری پاتر با کارگردانی کریس کلمبوس آمریکایی است که در 16 نوامر 2001 اکران شد و موفق به فروش 1976 میلیون دلار شد. همچنین موزیک زیبای این فیلم توسط جان ویلیامز ساخته شده‌است.

فیلم هری پاتر و تالار اسرار

فیلمی تخیلی(فانتزی) ماجراجویی که در 15 نوامر2002 به نمایش در آمد. گارگردانی این مجموعه را نبز کریس کلمبوس بر عهده داشت .رکورد فروش این فیلم نیز بالغ بر 876 میلیون دلار آمریکا بود.

از نکات قابل ذکر در این فیلم آخرین حضور ریچارد هریس با نقش دامبلدور بود.

فیلم هری پاتر و زندانی آزکابان

این فیلم به کارگردانی آلفونسو کوارون (به انگلیسی: Alfonso Cuarón) مکزیکی در 31 ام می‌2004 اکران شد و کاندیدای دو جایزه یکی برای موزیک و دیگری جلوه‌های ویژه شد.

بعضی از رکوردهای این فیلم عبارت‌اند از: فروش 20میلیون یورو در 3 روز نخست اکران فیلم، مجموعا 90?3 میلیون یورو در ده روز اکران فیلم. در کل این فیلم با درآمد 540 میلیون دلار کمترین درآمد را در بین سری فیلم‌های هری پاتر داشته‌است.

فیلم هری پاتر و جام آتش

این داستان هری پاتر در سال چهارم مدرسه‌است که بارتی کراواچ پسر نام او را در جام آتش می‌اندازد و در نتیجه در مسابقات سه جادوگر شرکت می‌کند و در آن هم تا بردن در مرحله آخر موفق می‌شود ولی به گورستانی منتقل شده و موجب بازگشت لرد ولدمورت می‌شود.

فیلم هری پاتر و محفل ققنوس

در این سال هری پاتر در مقطع پنجم دروس هاگوارتز است و باید امتحانات سمج بدهد در ضمن هم وزارت سحر و جادو باور نمی‌کند که لرد ولدمورت بازگشته است و از این جهت هری پاتر و دامبلدور را تحت فشار می گذارد در آخر در نبردی سیریوس بلک پدر خوانده‌او توسط بلاتریکس لسترنج کشته می‌شود و در آخر وزارت سحر و جادو متقاعد می‌شود که ولدمورت بازگشته است.

فیلم هری پاتر و شاهزاده دورگه

در این فیلم هری پاتر در سال ششم هاگوارتز تحصیل می‌کند. هری در این سال تحصیلی برای اولین بار کلاس‌های خصوصی با دامبلدور دارد که در آنها به مرور و بازبینی خاطرات لرد سیاه می‌پردازند. و در انتها بنابر اتفاقاتی متوجه وجود جان‌پیچ‌ها شده و دامبلدور توسط اسنیپ کشته می‌شود. این داستان مقدمه‌ای بر قسمت آخر هری پاتر محسوب شده و برای واپسین بار، هری و دوستانش در مدرسه هاگوارتز حضور می‌یابند.

فیلم هری پاتر و یادگاران مرگ - قسمت اول


نوشتار اصلی: هری پاتر و یادگاران مرگ - قسمت اول

ولدمورت قوی تر شده و قدرتش در حال رشد است. در حال حاضر وزارت سحر و جادو و هاگوارتز در کنترل اوست . هری، رون و هرمیون تصمیم گرفته اند کار دامبلدور را به پایان برسانند و بقیه جان پیچ ها را پیدا کنند تا ولدمورت را شکست بدهند. اما برای این 3 نفر و بقیه? دنیای جادوگری امید کمی باقی مانده است

فیلم هری پاتر و یادگاران مرگ - قسمت دوم

هری پاتر ویادگاران مرگ - قسمت دوم (به انگلیسی: Harry Potter and the Deathly Hallows - Part 2) عنوان قسمت دوم از هفتمین فیلم مجموعه? فیلم‌های هری پاتر است که در تاریخ 15 جولای 2011 اکران شد. این فیلم بر اساس رمانی با همین نام نوشته? جی.کی.رولینگ و به کارگردانی دیوید یتس ساخته شده است. این فیلم هشتمین و آخرین فیلم از سری فیلم‌های هری پاتر است که فیلم‌نامه‌اش توسط استیو کلاوز نوشته شده و تهیه‌کنندگانش دیوید هیمن، دیوید بارون و رولینگ بوده‌اند. داستان ادامه? تلاش‌های هری پاتر را برای یاتن و نابودی جان‌پیچ‌های ولدمورت به نمایش می‌گذارد. بازیگران اصلی این فیلم دنیل ردکلیف در نقش هری پاتر، روپرت گرینت در نقش رون ویزلی و اما واتسون در نقش هرمیون گرنجر هستند.

 

 

نقد فیلم:

هری پاتر یک  داستان پر داستان

 

 

 

 

محقق:

سید علیرضا واعظ موسوی

 

 

 

www.irpdf.com

 

 

                                          

 

 

داستان فیلم

هزاران سال پیش در جامعه ساحران چهار جادوگر بزرگ به نام های گودریک گریفندور ،هلگا هافلپاف، روینا رونکلاو و سالازار اسلیترین به تاسیس مدرسه ای به نام هاگوارتز برای آموزش سحر اقدام کردند.این چهار جادوگر که چهار گروه را در مدرسه به راه انداختن هریک بنا به سلیقه خود به آموزش پرداختند.

اما در میان اینها سالازار اسلیترین بر این عقیده بود که باید جادذوگرانی را در مدرسه تعلیم دهد که دارای خون خالص جادوگری هستند یعنی پدر و مادر آنها جادوگر باشند آن سه جادوگر با عقیده وی موافق نبودند بنابراین اسلیترین از مدرسه خارج شد و قبل از خروج از مدرسه تالاری را در آن ایجاد کرد و هیولایی را در آن نهاد و در را بست به امید این که روزی نواده اش بر گردد و با باز کردن تالار مدرسه را از وجود خون ناخالص پاک کند.

هزاران سال بعد از آن چهار جادوگر  پسری به نام ((تام مارلو ریدل)) که دارای استعداد جادوگری است همراه دیگر محصلین وارد هاگوارتز میشود .که مادرش جادوگر و پدرش غیر جادوگر بوده و در عین حال نسبش به سالازار اسلیترین می رسد از طرف مادرش.تام نام خود را به ((لرد ولدمورت))تغییر می دهد.او یک بار موفق به باز کردن تالار اسرار میشود که در پی آن دختری بوسیله هیولایی آزاد شده از آن کشته میشود تام ریدل از آن جایی که تحت نظر یکی از اساتید خود به نام دامبلدور بوده موفق به بازکردن تالار اسرار برای بار دوم نمی شود و بعد از مدتی تصمیم به ترک مدرسه می گیرد.سال ها بعد ولدمورت به وسیله یارانش که به مرگ خواران معروفند با نیروی سیاه به جامعه جادوگری حمله می کند .

پیشگویی رخ می دهد که کودکی به دنیا می آید و ولدمورت را نابود میکند  و ولدمورت در صدد کشتن آن کودک بر می آید و زمانی که کودک یک سال دارد او را پیدا می کند.

ولدمورت پدر و مادر کودک را به قتل میرساند و زمان کشتن کودک با طلسم مرگ طلسم به خودش بر گشته و نابود میشود.

پسر یک ساله که هری پاتر نام دارد  به خاله اش سپرده می شود.هری پاتر بزرگ میشود و در سن یازده سالگی به مدرسه جادوگری میرود.هری در مدت تحصیل بارها مانع از قدرتمند شدن دوباره ولدمورت میشود(کتابهای یک و دو).

ولی بلخره ولذدمورت پس از سیزده سال در برابر چشمان هری قدرتمند میشود(کتاب چهار).

با این که هری پاتر بارها میگوید ولدمورت بازگشته کسی جز دامبلدور حرف او را باور نمی کند.نبرد کوتاهی بین دامبلدور و ولدمورت رخ میدهد(در وزارتخانه)و بازگشت او تایید میشود(کتاب پنج).

وزیر جادوگری عوض شده و طی نبردی در مدرسه دامبلدور کشته میشود(کتاب شش).

هری و دوستانش از مدرسه میروند و دامبلدور کنترل مدرسه را در دست میگیرد بلخره هری به مدرسه باز می گردد مرگ خواران به مدرسه حمله می کنند و جنگ در میگیرد.بلخره هری و ولدمورت در مقابل هم قرار میگیرند و ولدمورت به وسیله او کشته میشود(کتاب هفت).

 

نقد و تحلیل فیلم 

داستان هری پاتر داستانی است خیالی در باره سحرو جادو، جامعه جادوگری،رویارویی خیر و شر،محبت و کینه،عشق و سرخوردگی و ...

ولی این داستان دارای چندین لایه معنایی است:

 

لایه اول:لایه تاریخ

1.با اقدام آلمان در سال 1914 جنگ جهانی اول شروع شد که کشتار زیادی در پی داشت.

ولدمورت به جامعه جادوگری حمله میکند و کشته های زیادی بر جای میماند.

2.آمریکا به نفع متفقین وارد جنگ شد که در نتیجه حدود یک سال بعد آلمان شکست خورد.

ولدمورت در یک سالگی هری را پیدا میکند(یک سال از ورود آمریکا به جنگ میگذرد)با طلسم مرگ به او حمله میکند ولی طلسم به خودش بر میگردد(هر اقدام آلمان بر علیه آمریکا بر ضد خودش تمام میشود)و نابود میشود برخی میگویند که او مرده ولی برخی میگویند فقط ضعیف و ناتوان شده است.

3.آلمان پس از جنگ اول جهانی در صدد رشد و تجدید قوا بر آمد ولی فشارهای ورسای و کشورهای اروپایی مانع از آن میشد.

ولدمورت سعی میکند قدرتمند شود ولی با مقابله هری پاتر مواجه میشود(با پشتوانه دامبلدور).هری پاتر و دامبلدور در این جا نماد متفقین هستند.

4.

ولدمورت پس از سیزده سال ضعف و دوری از جهان جادوگری دوباره قدرتمند میشود(ولدمورت پس از 13 سال قدرتمند میشود=آلمان در 1918 ضعیف میشود  و در حدود 1931 قدرتمند میشود)البته خانم رولینگ نمیتوانسته کاملا سالها را ذکر کند....

نکته:داستانها و یا فیلمهایی که به طور کاملا سفارشی ساخته میشوند بسیار رسوا میباشند و همان طور که هری پاتر تاثیر دارد ندارند به عنوان مثال میتوان به فیلم ضد ایرانی 300 اشاره کرد که از آغاز تا پایان بر ضد فرهنگ غنی ایران است و فقط مدتی سروصدا ایجاد میکنند

5.

6.

7.هیتلر پس از به قدرت رسیدن به نظم بخشیدن امور پرداخت و او علاقه زیادی به خون خالص آریایی داشت

در سراسر داستان درباره علاقه ولدمورت به خون خالص جادوگری صحبت شده...

8.

?Ω ?? ???????? ??? ?? ??? Ω?? ?? Ε?????? Ω?? ?Α ???Ο ?Ω ?Η?? ??? ? ??Θγ?Ω ?Ω Ω??? ?? ????

?????? ???????? ?? ? ???? ??Θγ?Ω ??τ?? ??γ ????Η ???Α ζΨΑ ??? ?? ?ψ? ?Α ???? ?????? ?ψ?

???????? ???? ?Ω ?ΘΒ?? ?? ? ????Ω ?ψ? ?Ω ? ??Ω ?? Υ? ?Η?????? ?Ω ?? ?? ?Η?? ??? ? Ε??????

?? εΩ?Χ ??? ?θ? ?? ???χ ?Α ?? ??? Ε?????? ?? ??Θδ? ??? ???η ???Ο ?Ω Ε?????? ?Α ?Η?? ???

?Α ???? ????? ???? Ζ????? ???χ ?Α Ε??Σ ???? ???? ?Α ???Η ?? ?? ??? ? ? Ω?? ?? ??Σ ?? ???

???χ ?Α ??? ?? ????Α ?? ??Θγ?Ω ?Ω ?? ??? ? Ζη??? ?? ?Π?Θ? ??? ? Ω?Α ?Ττγ ?? Ζδ??Ω ????Θ? ?ο

??η ???Σ Ε?????? ????? ?Α ???Ω ? ??ΒΟ ??? ?? ?? Ζγ? ???Σ ?Ω ??? ?

 

نکته1:زمانی که ولدمورت طلسمش به خودش بر میگردد چوب جادوی بزرگ به هوا پرتاب میشود و توصیف رو لینگ:

چوب از دست ولدمورت خارج شد و چرخید و چرخید و به دست اربابی ...رسید که آمده بود تا بلخره مالکیت کامل آن را در دست بگیرد.

این چوب نماد (قدرت جهانی) است که از دست آلمان خارج و به دست آمریکا افتاد.

توجه: در کتاب گفته شده چهر جادوگر مدرسه هاگوارتز را بنا کردند که نام آنها به این صورت نوشته شده :  گودریک گریفندور-هلگا هافلپاف-روینا رونکلاو-سالازار اسلیترین.

گودریک گریفندور  gg -هلگا هافلپاف hh -روینا رونکلاو RR -سالازار اسلیترین  SS 

مخفف نام آخری SS است که با معادل کردن این واژه با سازمان امنیتی آلمان نازی  که اس اس (SS)نام داشت ....

آیا این اشاره به واقعه هولو کاست است؟

لایه دوم:لایه تحلیل شخصیت ها

هری پاتر:

یک ناجی:

آمریکا:

چرا پاتر؟ چرا خانم رولینگ چنین فامیلی ای را برای او انتخاب کرده؟

پاتر به معنای پدر می باشد و شاید یعنی همه اقدامات آمریکا از روی دلسوزی و پدرانه است.

 

دامبلدور(مدیر مدرسه هاگوارتز):

یک حامی بزرگ:

یک اسقف:

قدرت انگلستان:

اسنیپ(مرگخوار توبه کرده):

اسنیپ در یک نگاه میتواند کشور ایتالیا باشد:

لایه سوم:بی خدایی

...................................................................................

لایه چهارم: لایه ماورا

...................................................................................

لایه پنجم:اهانت 

1)   در داستان گفته میشود که بیش از هزار سال پیش(!)4 جادوگر بزرگ(!)مدرسه جادوگری را بنا میکنند و یکی از آنها به خاطر اختلافاتی مدرسه را ترک میکند(!) و قبل از خروجش از مدرسه تالاری را بنا میکند......

این چهار جادوگر نماد وقیحانه ای از 4 خلیفه راشدین اسلام است.

 

بنای مدرسه توسط 4 جادوگر حدود 1000 سال پیش همان بنای حکومت اسلامی است.

2)   جادوگر جدا شده از بقیه گفت : نواده من می آید و اهداف مرا دنبال میکند و دیدیم که ولدمورت آمد او یک دوره قدرت رانی کرد و سپس غایب شد(!)و پس از دوره ای دوباره قدرت گرفت و کنار مقبره پدرش ظهور کرد(!) آن نواده کیست؟! مهدی(عج)  (پناه بر خدا)

آن شخصیت الهی یعنی امام زمان (عج) هم به یک شخصیت جاذدویی تشبیه شده و هم به قاتل شناخته شده تاریخ!

چند نکته:

بازیگر نقش هری پاتر یعنی  دانیل رادکلیف بعد از این که در هری پاتر معروف شد در فیلم my boy jack  (پسر من جک) در نقش یکی از سربازان متفقین  بازی کرد که در جبهه های علیه آلمان شرکت میکند.

در آن فیلم این بازیگر با همان عینک هری پاتر ایفای نقش میکند !  و این عینک پنسی گرد مشخصه خاص یهودیان است.

چرا خواسته شده هری پاتر (دانیل رادکلیف=الگو و سنبل نوجوانان و جوانان) را یک یهودی جلوه دهند؟

بازیگر نقش ولدمورت یعنی رالف فیناس در سال 2008 در فیلمی به نام  The ader (خواننده=کتاب خوان) حضور دارد.

او در این فیلم نقش یک آلمانی را بازی میکند.

که عاشق یک جاسوس نازی میشود.

این زن یکی از مسئولان انتخاب یهودیان برای اردوگاه مرگ بوده!...

چطور میشود که بعد از معروف شدن دانیل رادکلیف به عنوان هری پاتر او باید نقش یک سرباز متفقین را بازی کند (در حالی که یهودی است) و در مقابل رالف فیناس که ولدمورت شناخته شده است و دشمن هری پاتر ، باید نقش یک آلمانی ارباط بر قرار کرده با نازی را بازی کند؟!

چرا چوچانگ دختر شرقی که در هری پاتر بود به یک باره کنار گذاشته شد؟در کتاب مهرش از دل هری رفت وهری از او گسست؟اما در فیلم 5 دیدیم که او را یک خائن جلوه دادند.

این نمادی از برخورد سو استفاده جویانه غرب نسبت به شرق نیست؟

چرا هری پاتر یک نشان صاعقه بر پیشانی اش دارد؟

علاوه بر این که شبیه s است و در برخورد با ولدمورت ایجاد شده و میتوان آن را همانند کرد با ss ، نشان صاعقه در فرهنگ یونانی  نشان مخصوص زئوس خدای آسمان و خدای خدایان یونان قدیم است.

صاعقه نماد قدرت و خدایی است.

چرا بحث تضاد دو رنگ سرخ و سبز در این مجموعه نمایان است؟

چرا مجموعه داستان های هری پاتر در 7 جلد نوشته شده؟

و چرا دوستان همراه و وفادار هری پاتر 7 نفر انذد؟

چرا در داستان هری پاتر آمده است که:مدرسه هاگوارتز صد و چهل و دو پلکان دارد؟پلکان هایی که روزهای جمعه به جای متفاوتی منتهی میشود!

*آمدن نواده اسلیترین و باز کردن درب تالار توسط او کنایه از ادامه منویات حضرت علی(ع) تو سط امام زمان  است!

3) نکته دیگر این است که رنگ لباس و پرچم گروه اسلیترین ، سبز است و این اشاره به رنگ لباس و پرچم سادات دارد.

4)و نکته دیگر این که ولدمورت میگوید(در کتاب2:در تالار اسرار خطاب به هری پاتر)که نسبش به جدش سالازار اسلیترین از طریق مادرش میرسد نه پدرش.

میدانیم که نسب امامان شیعه(در این جا هدف امام زمان است) از طریق حضرت فاطمه به پیامبر میرسد نه حضرت علی.

5)ولدمورت زمانی که مجددا دارد قدرت میگیرد و ظهور میکند (در آخر کتاب 4) در کنار قبر پدرش موجودیت می یابد.

آیا نه این است که امام زمان(عج) در شهر جدش رسول الله ظهور میکند!

6)در کتاب 2 تصویری توصیف شده که :باسیلیسک (مار عظیم الجثه) از دهان مجسمه سالازار اسلیترین بیرون می آید.و سخنان پیامبر را به سحر و جادو تشبیه کرده اند....

7)

8) تام مارلو ریدل (Tom Marvolo Riddle) حروف نام خود را به هم میریزد و جمله <<من لرد ولدمورت هستم>> (I am lord voldemort)را می سازد. جادوگران معتقدند نام ولدمورت شوم است و نباید آن را به زبان آورد و حتی جادوگران طرفدار ولدمورت هم نام او را نمی برند به خاطر آن که برای آن حرمت قائل اند و به جای آن از واژه لرد سیاه استفاده می کنند!

و این مفاهیم ذکر شده ، یعنی نام بهم ریخته شده و همچنین لقب و حرمت گذاری شیعیان در بردن نام امام زمان  با وقاحت تمام در این داستان بیان شده.

9) سبک معرفی لباس یکی از معلمین مدرسه هاگوارتز که کوییرل نام دارد بسیار مشکوک است و خیلی هم بر دستار سرش تکیه شده :

پروفسور کوییرل که دستار مسخره ای به سر داشت - .............

او دستاری مانند هندی ها یا روحانیون مسلمان عمامه ای به سر دارد و در آخر داستان هم او عمامه اش را باز میکند تا ولدمورت که درون سر اووست از پشت سرش با هری پاتر صحبت کند.......

10)باید تصور کرد که ولدمورت در سر این معلم(کوییرل)نشان داده میشود :

هدف:وجود موعود فقط در ذهن شیعیان است و وجود خارجی ندارد.

 

در پایان باید اعتراف کرد هری پاتر فوق العاده و عالی است و همچون فیلم 300 و یا اسکند و یا.... کاری صرفا اهانت آمیز نیست.

 





کلمات کلیدی :
300
تاریخ : 92/2/27:: 7:46 عصر
نویسنده : مسعود نوری
() نظر

300

نقد فیلم


300 فیلم اکشن آمریکایی محصول سال 2006 است که در سال 2007 بر روی پرده رفته است.
این فیلم به کارگردانی زاک اسنایدر از روی کتاب مصوری نوشته فرانک میلر به همین نام توسط شرکت برادران وارنر ساخته شده است.
داستان فیلم تحریفی است از واقعه تر موپیل که در سال 480 پیش از میلاد بین سپاه ایران در زمان خشایار شاه با سپاه یونان در زمان لئونیداس اتفاق افتاده است در این داستان 300 نفر از رزم آوران اسپارت در برابر سپاه یک میلیونی اسپارت مقاومت میکنند.
این نبرد در تنگه ترموپیل در نزدیکی آتن رخ میدهد و حدود سه روز به طول می انجامد.ارتش امپراطوری هخامنشی در برابر 300 رزم آور اسپارتی در تنگه ترموپیل متوقف می شود و تنها زمانی میتواند آنها را شکست بدهد که به خیانت یک گوژپشت یونانی راهی برای دور زدن آنها پیدا می کند.

در انکسل پدیا آمده است:در تاریخ جنگهای ملی در 500 سال یا 480 سال قبل از میلاد مسیح بین امپراطوری ایران و یونان رخ داد که یونانیان در سرزمینی که متعلق به داریوش هخامنشی بود بر ضد حکومت ایران جنگ کردند و شکست خوردند .
قوم ایران هزار ملت بوده و وسعت زیادی داشته پادشاه هخامنشی برای ایجاد عدالت بین آنها منشور حقوق بشر را نوشته بودند در صورتی که یونانیان مردم نژاد پرستی بودند که همه ملت ها را به دذو قسمت تقسیم میکردند یونانی یا بر بر .
ایرانیان در زمان ساسانیان به مهربانی آزادگی و بزرگ منشی معروف بودند.
فیلم تمام واقعیت تاریخی را زیر پا گذاشته و ملت ایران را مردمی وحشی و خشایار را که به گواهی تاریخ یکی از زیباترین پادشاهان بوده شخصی آفریقایی و کریه ترسیم کرده است.
در فیلم خشایار از خدایان نام می برد در حالی که ایرانیان همواره ذیکتاپرست بوده اند و برعکس این ایرانیان بودند که جند خدا داشتند.
دروغ هرچه بزرگتر باشد مردم دنیا ان را راحت تر قبول میکنند.فیلم 300 به هویت تاریخ ایران توهین کرده است.و جالب این که یونانیان هم از خبر پخش 300 معترض هستند.
300 تلاشی نوین برای بدبین کردن افکار عمومی جهان نسبت به ایرانیان است.
در فیلم توهین آمیز و به شدت ضد ایرانی 300 که به کارگردانی زاکاسنایدر ساخته شده است جرارد باتلر لنا هیدی وینسنت لیگان مایکل فسندر دومینیک وست و... بازی میکنند.
در فیلم 300 ایران نمادی از بی خردی و توحش است و یونان -غرب (سمبل دموکراسی) و مبارزه با آدمکشی و تجاوز.
این فیلم به حدی ناشیانه عمل کرده که در قسمتی از فیلم برای خشایار قلیان چاق میکنند در حالی که در آن زمان وجود نداشته است.

یکی از حقایق انکار ناپذیر احترامی است که ایرانیان به نوامیس یونانیان گذاشتند و این نکته را نباید کوچک دانست.سربازان ایرانی لااقل یک سال و به روایتی بیش از یک سال از زن های خود ذدور بودند و اکثر انها جوان بودند و دذر دوره ای از عمر خود به سر می بردند که به اقتضای طبیعت مرد به شدت متمایل به زن میشود
ولی دیده نشده که حتی یک افسر یا سرباز ایرانی به زن یونانی تعرض کند.
در صورتی که در عرف قدیم وقتی لشگری وارزد کشوری میشد همان طور که اموال ملت مغلوب را از ان خود میدانست زن های آنها را نیز از ان خود میدانست.
اما ایرانیان زمان هخامنشی ان قدر معتقد به احترام نوامیس بودند که هرگز به خود اجازه نمی دادند به زن های ملت مغلوب تجاوز کنند.


المان های عاشورائی فیلم 300



البته این فیلم سعی کرده علاوه به تحریف تاریخ ایران باستان 300 نفر خود را به 72 تن عاشورا مقایسه کرده و صحنه های عاشورایی خلق کند و آرزوی شهادت طلبی کند و سعی در نهادینه کردن چنین فرهنگی نماید.
در صنه ای که دو سرباز یونانی با هم گفتگو میکنند و یکی از انها از مرگ زیبا سخن میگوید و حسرت شهادت طلبی میکند و...




کلمات کلیدی :
<      1   2   3   4      
آخرین مطالب


ساخت فلش مدیا پلیر

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
- دانلود رایگان کتابهای الکترونیکی فارسی کتابخانه مجازی ایران