آن که چیزى را جوید ، بدان یا به برخى از آن رسد . [نهج البلاغه]
تاریخ : 92/3/20:: 2:34 صبح
نویسنده : مسعود نوری
() نظر

AVATAR

آواتار

 

درباره آواتار ساخته جیمز کامرون

 

MV5BMTYwOTEwNjAzMl5BMl5BanBnXkFtZTcwODc5MTUwMw.jpg

 


Avatar ( 2009 )z

Director: James Cameron

Writer: James Cameron

Stars: Sam Worthington, Zoe Saldana and Sigourney Weaver

با آواتار براحتی میتوان غیبت چندین ساله جیمز کامرون را موجه دانست . جیمز کامرون همیشه یکی از پیشتازان صنعت سینما در هالیوود بود و همیشه با هنر های خود همه را متعجب می کرد ، او همیشه قدرت خود در خلق چیزهای نوین را به رخ جهانیان می کشید و پس از ده سال دوباره اینکار را کرد . وی با آواتار بازگشت شکوه مندانه ای داشت که در این زمان کم پیدا می شود . بعضی منتقدان این چنین می گویند که فیلنامه فیلم های وی ضعیف است و همیشه از این بابت از او انتقاد می کنند ، اگر هم ضعیف باشند یک ویژگی دارند که این روزها کم پیدا می شود ، بسیار زیبا و تاثیر گذار هستند . آواتار فیلم بزرگی بود ، و بنظر من بهترین فیلم کامرون ، زیرا تمام خاصیت های یک فیلم فوق العاده را در خود جای داده بود . بهتر است به تحلیل این اثر فوق الغاده بپردازیم تا بتوانیم زیبایی های این فیلم را ببینیم .
باید به نکته ای قبل از تحلیل اشاره کنم ، مسئله کنونی مورد توجه در جامعه ما ، مسئله شیطان پرستی است که خیلی ها فیلم های هالیوودی را کاملا تاثیر گرفته شده از آنها می دانند و بر این اعتقاد هستند که پایه تمام فیلم های هالیوودی شیطان پرستی است ، من این مسئله را در فیلم های ترسناک هالیووی قبول دارم ، شاید در آواتار هم همچین مسائلی باشد ،شاید نشانه هایی از شیطان پرستی باشد ولی نکته اصلی اینجاست ، که چرا ما باید حتما به نیمه خالی لیوان نگاه کنیم ، آواتار شاید نشانه هایی از شیطان پرستی داشته باشد ولی در اصل شکر گذاری از خداوند بزرگ است و آن را به زیبایی به رخ عالمیان می کشد ، مسئله ای که کسانی مانند ما که ادعای خدا پرستی دارند از ذکر آنها ناتوانند و بحث این است ، اگر ما ایرانیان ، ما که خداوند را اصل زندگی خود می دانیم ، اگر بتوانیم خدا را برای خود بهتر تحلیل کنیم آیا به طرف شیطان پرستی و امسال این مسئله می رویم ؟ ، کاش مسئولین بجای زدن بر سر آثاری مانند آواتار ، به قسمت زیبای آن اشاراتی می کردند تا ما بتوانیم زیبایی های بیشتری را درک کنیم ولی حیف ...
آواتار ، اولین سوالی که پیش می آید اسم فیلم است ، آواتار معانی مختلفی دارد ولی در فیلم به زیبایی تمام معنا می شود ، تولد دوباره انسان ، این هدف فیلم آواتار است و با شکوهی بی انتها آن را به نمایش می گذارد . جیک شخصیت اصلی فیلم که اسمش شما را به یاد جک در تایتانیک می اندازد ، سربازی از نیروی دریایی است که پاهایش فلج است ، بعد از مرگ برادر وی که برعکس خود او دانشمندی پولدار بوده ، چون با هم دوقلو بودند به او پیشنهاد می شود که به جای وی به سیاره پاندورا برای کار برود ، دلیل اصلی آن هم آواتار برادر وی است که قیمتی حدود 20 میلیون دلار دارد و هیچ کس جز جیک نمی تواند از آن آواتار استفاده کند ، جیک قبول می کند و باید 5 سال در راه باشد و به سیاره ای بسیار دورتر از محل زندگی خود که اصلا آن را نمی شناسد و شاید بسیار خطرناک باشد برود ، چرا ؟ چرا انسانی باید چنین کاری را قبول کند ، بخاطر پول ، جیک برای عمل پاهای خود نیاز به پول دارد . و فقط او نیست هزاران نفر مانند او نیز وجود دارند ، وی به سیاره پاندورا فرستاده می شود ، در همان صحنه ی اول ورود به پاندورا دستگاه های عظیم انسانی را می بینیم که در حال نابود کردن طبیعت الهی هستند و برایشان چیزی غیر از این مسئله اهمیت ندارد . وقتی جیک پیاده می شود مورد تمسخر اطرافیان قرار می گیرد ، چقدر ظاهرگرا ، آنها درونی به آن بزرگی را نمی بینند و فقط به پاهای فلج جیک می نگرند ، تیرهایی بر روی تایر کامیون هایی که طبیعت را لقمه انسان های طمع کار می کنند زده شده که ما را سریعا به یاد سرخ پوستان آمریکایی می اندازد . فرمانده این بومیان را وحشی می خواند ، آری آنها هرچه غیر از خود را وحشی می دانند و فقط یک چیز برای آنها وجود دارد ، باید نابود شوند ، انسان تا چه حد می تواند کور باشد . جیک توسط دکتر بجای برادرش قبول نمی شود او یک نظر دارد : سربازان وحشی هستند و چیزی بنام احساس در آنها وجود ندارد ، او فراموش کرده آنها هم انسان هستند و بخاطر امسال او مجبور به اینکار شده اند ، و گذر زمان بعضا روح خیلی ها را از آنها می گیرد . در این مکان هم دو گانگی وجود دارد ، کسانی که با اسلحه زندگی می کنند و کسانی که زندگی می کنند و مطمئنا تضادی بین این دو گروه است ، گروه اول گروهی است که جز خود کسی دیگر را نمی شناسد ، برای زندگی اش هر تلاشی می کند ، ولی گروه دوم گروهی است که بدنبال عظمت خداوندی است ، و برای این هدف از تمام جان مایه می گذارند و مسلما با گروه اول تضادی بزرگ دارند . گروه اول بسیاری از سیاست مداران امروزی ان ، آنها از سربازان ماشین های آدم کشی میسازند ، برایشان مهم نیست زندگی نابود شود یا زندگی هایی ، اصل هدف است و هدف پول است ، استبداد و قدرت طلبی است ، گروه دوم نیز در جامعه ما وجود دارند ، کسانی که هنوز دنبال تعالی هستند ، بعضی از آنها بسیار مخالف با گروه اولند و بعضی دیگر سعی می کنند با آنها سازگاری داشته باشند .
یکی از زبیاترین لحظات فیلم وقتی است که جیک ، روح جدید خود را می یابد ، کامرون با زیبایی تمام این لحظه را نمایان می کند ، خوشحالی جیک را شما هم حس می کنید ، وقتی پا در چمن می گذارد معنی رستگاری را متوجه می شوید ، دنیایی دیگر وجود دارد ولی فقط شروعی دوباره است ، کامرون هنری را به نمایش می گذارد که کمتر آن را در آثار سینما دنیا دیده ایم . تعالی روح ، جیک از جسمی به جسم دیگر می رود ، او از جسم دنیوی خود رها شده ، به جسمی عرفانی می رسد و تا انتها فیلم آن را کم کم درک می کند و در آخر به آن می رسد . او وقتی اینچنین روحش پرواز می کند شوقی آسمانی وجودش را فرا می گیرد که انسان های اطراف او که هنوز در زمین باقیمانده اند ، شوقش را درک نمی کنند و آن را دیوانگی می دانند و تصمیم بر خاموش کردنش می گیرند ، ولی روح انسان وقتی اوج گرفتن را یاد گرفت دیگر نمی توان جلو آن را گرفت .
جیک همراه دکتر و همکارانش به جنگل می روند ، او طبیعت را می بیند ، او خدا را می بیند روحش پرواز کرده ولی هنوز نمی تواند خدا را درست ببیند ، طبیعت برای او تازگی دارد ، او این طبیعت را می پذیرد ، او این سرشت را زیبا را قبول می کند ، ولی بقیه در دنیای فانی خود هنوز دست و پا می زنند ، دکتر دنبال کشفیات خود است ، همکارش هم همینطور ولی جیک غرق زیبایی الهی است و فقط خودش این مسئله را درک می کند ، او باید همه چیز را ببیند ، لحظه ای خود را در مقابل طبیعت می بیند ، می خواهد برای آن قدعلم کند ولی طبیعت الهی بزرگتر از اینهاست ، سرشت خداوند بی انتهاست و نمی توان جلوی آن ایستاد ، جیک وقتی ضعف خود را میبیند پا به فرار می گذارد ، کاری جز این نمی تواتد بکند او طبیعت عظیم را لحظه ای کوچک شمرد و طبیعت این مسئله را توهینی بزرگ می داند . شب می شود او هنوز طبیعت را کوچک می داند و کمتر ترسی از آن دارد ، تا که طبیعت با کوچکترین موجودات خود جیک را خوار می کند و ذلیل بودنش را به رخش می کشد ، ولی جیک بخاطر درک نادرستش این کار را کرده پس جای بخششی هست . در اینجا نقشی وارد فیلم می شود که مسیری تازه را در فیلم رقم می زند نیتیری ، نمادی بزرگ از یک الهه ، او به فیلم معنا می بخشد ، بدون نیتیری فیلم پوچ می شد و نمی توانست به هدف خود برسد ف اوست که راه کمال را به جیک نشان می دهد ، به او عشق را می آموزد ، عشقی در حد و اندازه ای وسیع که درک آن به این آسانی نیست . نیتیری مانند الهه ای از طرف خدا وارد می شود و جیک را نجات می دهد ، یکی از آن موجودات را بیشتر نمی کشد ، و وقتی بعد از کشتنش هم او را دعا کرده از او عذر می خواهد ، اینجاست که هنر فیلم آواتار به نمایش گذاشته می شود ، ستایش طبیعت ، ستایش خداوند متعالی ، نیتیری و خاندانش طبیعت را بیش از خود می دانند ، آنها خدای خدا را برای همه چیز شکر می گویند ، موجودات کوچک هم برای آنها قابل احترام می باشند ، زیرا آنها جان دارند و از طرف خداوند متعالی هستند بازخورد نیتیری با جیک که کشته شدن آن موجود را تقضیر جیک می داند ، اولین نشانه از فوق العاده بودن فیلنامه آواتار است . جیک می گوید آنها به من حمله کردند ، نیتیری می گوید تقصیر تو بود که آنها به تو حمله کردند . آنها به درون قبیله نیتیری می روند ، قومی که بسیار شبیه سرخ پوستهای آمریکایی هستند که چگونه به طبیعت احترام می گذاشتند چیزی که اطرافیان جیک اصلا آن را درک نمی کنند ولی جیک شانس دارد ، زیرا در موقعیتی قرار می گیرد که راه تعالی انسان هاست . او باید تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد ( فقط شنا کم است آن هم حتما چون جیک آن را از قبل آموخته آورده نشده ) او باید طبیعت را درک کند ، روح طبیعت را بشناسد ، خدا را بشناسد تا بتواند به او برسد ، درخت سفید بزرگ محلی است که ما را بسیار به یاد مکه می اندازد ، جایی که می شود با خدا بهتر ارتباط برقرار کرد ( البته به نظر من با خدا بودن به دل است نه به جا و مکان ) ، اصل کارهای نیتیری و آموزش های او بنده بودن است ، بنده باید زندگی کند ، برای آن تلاش کند ولی در عینش برای همه چیز احترام قائل باشد برای هر موجودی ، زیرا همه آفریده خداوندند که در اختیار او قرار گرفته اند و روزی باید آنها را پس داد ، وقتی همان حیواناتی که به جیک حمله کردند در حال زندگی کردن هستن این مسائل را بهتر درک می کنیم ، زندگی برای همه هست ، ولی ما آن را بهم می زنیم .
یکی از مسائل فوق العاده بیان شده در فیلم ، ارتباط برقرار کردن قوم نیتیری با حیوانات و طبیعت است از طریق موی خود . همه طبیعت با هم در ارتباط هستند این یک اصل است که کامرون آن را با ویژگی جالب به نمایش می گذارد . او خلقت خداوند را ، قدرت الهی را به رخ ما می کشاند ، ما که جز گذراندن زندگی و درآمد داشتن چیز دیگری را نمی شناسیم و خیلی از ارزش ها را از دست داده ایم . جایی که او باید طبیعت را کمی رام کند تا بتواند با او ارتباط برقرار کند ، جیک دارد به تعالی می رسد ، روحش بزرگتر شده و طبیعت از او کمی ترس دارد ، او می تواند بنده ای از بندگان بزرگ خداوند شود ، او باید موجودی را انتخاب کند که می خواهد وی را به قتل برساند ، حیوانی را بیابد که قصد جان جیک را بکند ، حیوانی را بیابد که بزرگی او را درک کرده و از او می ترسد ، طبیعت رام جیک می شود و آماده می شود تا او را به اوج ببرد ، ولی باید هر دو باهم ارتباط برقرار کنند ، در ابتدا جیک مغرور میشود و درست طبیعت را نمیشناسد و این مسئله او را به سقوط نزدیک می کند ولی وقتی ارتباط را می فهمد طبیعت هم رام او شده و جیک به سمت اوج می رود ، به سمت تعالی .
جیک به گذر روحش از دنیا فانی نزدیک می شود ، او طبیعت را درک کرده ، ولی فقط آن را شناخته هنوز هم وقت نیاز است ، قبیله او را قبول می کنند . او دیگر خود را جزئی از طبیعت الهی می داند ، جایگاه خود را در این دنیا بدست آورده . مرحله ای دیگر مانده او باید معنای عشق را بفهمد . یکی از زیباترین لحظات فیلم ، شخصیت زن فیلم که بسیار از شخصیت زن فیلم تایتانیک قوی تر است هم توسط عشق سست می شود ، عشق روحش را آرام می کند . نیتیری به جیک گزینه هایی را می گوید و با گفتن هر گزینه منتظر جواب جیک است و از جواب جیک می ترسد که شاید او را نپذیرد ، بسیار زیبا عشق را به نمایش می گذارد ، جیک اصل خویش را بازیافته و آن را درک کرده . وقتی که می بیند اطرافیانش فقط دنیای خود را میبینند و برای طبیعت ارزشی قائل نیستند جلوی آنها می ایستد ، با آنها می جنگد زیرا هدف بزرگتر از حیاتی پوچ و بی معناست و نباید به خاطر ارزش هایی تهی خلقت الهی را نابود کرد . مطمعنا تعالی روح جیک ، به پرواز در آمدنش برای انسانهایی که در زمین فانی زندانی هستند بسیار تلخ است و می خواهند جلوی او را بگیرند ، آنها می خواهند جلوی طبیعت را هم بگیرند و تصمیم بر نابود کردن آن گرفته می شود . جیک به قوم نیتیری باز می گردد ، قصد اولیه اش را می گوید و می خواهد این نکته را هم بگوید که من دیگر آن انسان فانی گرفتار دنبا نیستم ، ولی این مسئله خیانتی به قوم نیتیری ، به طبیعت است و کمی بها دارد . نیتیری شخصیت فوق العاده قوی دارد ، اعتقادات او ، ارزش های او را کسی نمی تواند از بین ببرد ، او حتی از جیک عشق خود نیز بخاطر عشق واقعیش خداوند می گذرد . ولی بین آنانی که خدا را می بینند کمی گسستگی بوجود آمده و همین به شر راه ورود می دهد . انسان فانی در اولین قدم جلوی طبیعت الهی ایستاده و او را نابود می کند و پیروز از میدان خارج می شود .
جیک ناامید است ، به آن چیزی که می خواسته نرسیده و به هیچ کس امیدی ندارد ، او عشق خود را از دست داده و به همین خاطر عشق واقعی را نیز فراموش کرده است . ولی همیشه امیدی هست ، راه باز هم برای خیر باز است ، او جواب کارهای خود را در اینجا می بیند ، آنها از زندان فرار می کنند و به خدا پناه می برند . جیک به جایی می رود که شر آن را نابود کرده ، ولی شر ظاهر را نابود کرده و قدرت الهی چیزی نیست که به این راحتی ها نابود شود ، طبیعت هنوز وجود دارد و به کمک جیکی که باز هم اعتقادش را بدست آمده می آید . جیک به سمبلی نیاز دارد تا مردم را متحد کند ، باید به آنها امیدی بدهد و این کار را جز با رام کردن وحشی ترین موجود نمی تواند انجام دهد ، ولی حتی بزرگترین و وحشی ترین موجود طبیعت آفریده خداست و در برابر بنده برتر او سرتعظیم به پایین می آورد . مردم او را می بینند ، نیتیری جمله زیبایی را می گوید : من تو را دیدم که معانی زیادی را در بر میگیرد ، مردم امید را می بینند ، با دیدن پرنده مردم خدا را میبینند و برای همین ترسی دیگر وجود ندارد . جیک دکتر تیر خورده را پیش درخت می آورد ، پیش خداوند می آورد تا او را نجات دهد ، و همین اتفاق هم می افتد او از این دنیا رها می شود . جیک از این مسئله ناراحت نمی شود ، او تصمیم می گیرد که با طبیعت باشد و جلوی انسانی که دنیا را انتخاب کرده بایستد ، دیگر مقاومت کافی است . قبایل با هم متحد می شوند ، آنها رهبر خود را یافته اند .
در این میان انسان هایی که خدا را فراموش کرده اند ، برای نابودی طبیعت او نقشه می کشند ، آنها با تیر و تفنگ خود خدا را نیز کوچک می بینند چه برسد به بندگان او ، برای آنها مخالف دشمن است و دشمن باید بمیرد ، آنها تصمیم به نابودی درخت ، نابودی خدا می گیرند ، چه طرز فکر ابلهانه ای
جیک دست دعا به بالا می آورد و از خدای خود کمک می طلبد ، در این دیالوگ ها تصویر جیک از زندگی امروز بشری با یک جمله خلاصه می شود : اونها مادرشون رو هم می کشن . نیتیری اعتقاد دارد فقط دعای خیر جواب دارد و خداوند در کشتن کمکی نمی کند . او خدا را بزرگتر از آن می داند که بخواهد دستش را به خون آغشته کند .
جنگ بین خیر و شر آغاز می شود ، شر بر خیر پیشی می گیرد زیرا قدرت پیشتری دارد ولی خیر خود را کنار نمی کشد و همچنان با اعتقاد جلوی شر می ایستد ، او اینکار را وظیفه حیاتی خود می داند و جانش را فدای آن می کند . جیک امید دارد ، او از شهادت نمی ترسد زیرا برای خدای خویش خواهد بود . نیتیری هم همینطور ، هر دو به هیچ وجه ناامید نمی شوند ، همیشه در تاریک ترین جاها اگر امید باشد ، نوری پیدا خواهد شد . درست لحظه ای که نیتیری و جیک امتحان بزرگ زندگی اشان ، ناامید نشدن و صبر با افتخار گذرانده اند خداوند خود را نشان می دهد ، این پاداش آنهاست ، پاداش تمامی یاران آنها که خود را نثار خداوند خویش کرده اند ، طبیعت هم جلوی شر بر می خیزد و به کمک بندگان بزرگ خداوند می آید ، شر نابود می شود ولی هنوز ریشه هایش وجود دارد . صحنه ی مبارزه جیک و فرمانده می رسد ، فرمانده : تو فکر می کنی یکی از اونهایی ، وقت بیدار شدنه . او خود را نژاد برتر می داند و اعتقاد دارد ضعیف ها باید نابود شوند و نباید هیچ کاه با آنها بود ، او به سراغ جسم دنیوی جیک می رود ، جیک هنوز در این دنیاست و به جسم دنیوی اش نیاز دارد ، صدمه به آن جلوی صعود او را می گیرد ولی از نگاه جیک در لحظه ای که چاقو زیر گردنش هست بازهم می توان فهمید او ناامید نیست و ترسی از مرگ ندارد ، این امتحان آخر جیک است و بازهم جیک از آن سربلند بیرون می آید و دوباره پاداش می گیرد ، عشق او ، او را نجات می دهد و شر که چیزی بنام عشق نمی شناسد ریشه اش از بین می رود .
این لحظات به معنای کامل ، بهترین توصیف عشق میان آفریدگان خداوندی است . نیتیری جسم بی جانی که تا حالا فقط جیک را در آن می دیده را در دست دارد و از او خواهش می کند که بیدار شود ، در اتاقک جیک سعی می کند زندگی خود را نجات دهد ولی پاهاش بسته است ، جسم فانی او به او اجازه نمی دهدو پایان راه را برای او نزدیک می کند ، لحظه فوق العاده رخ می دهد ، نگاه نیتیری به سمت اتاقک می رود ، او جیک را حس می کند ، به سمت آنجا رفته ، جسم اصلی جیک را که تا حالا ندیده در آغوش گرفته و جیک را صدا میکند ، در این صحنه می توان عشق را به زیبایی حس کرد . انسان های فانی به دنیای سیاه خود بر می گردند ، آنها اجازه ندارند در میعادگاه رستگاران باشند . صالحان و بدکاران جایگاهی یکسان نخواهند داشت .
و در آخر جیکی که کمال را یافته ، می خواهد جسم دنیوی خود را ترک گوید و تولدی دوباره یابد ، زندگی را دوباره یافته ، دوباره آغاز کند ، او امتحانات خودش را داده و در همه سربلند بوده است و حالا مستحق چنین جایگاهی است . او به معنای تمام به رستگاری رسید .

وقتی فیلم را می بینید به یاد آیات فراوانی از قرآن خواهی افتاد ، به یاد جای های زیادی ، به یاد اعتقادات زیادی و این همه از انسان بودن ما دارد ، مهم نیست کامرون مسلمان نیست ، ولی او انسان است ، او سرشت خداآشنا دارد و میتواند خدا و دنیا را درک کند و به آن هم می رسد ، اصل دنیا شناخت خداست که رسیدن به آن مراحل زیادی دارد که انسان اگر میخواد به این درجه برسد باید تمام آنها را بگذراند .

آواتار برترین فیلم سه بعدی دنیا و می توان گفت شروع کننده این راه است ، جلوه های ویژه در آن فوق العاده بودند ولی زیبایی کار به اینجا است که جلوه های حکم کشمش رو کیک را دارند و فقط تکمیل کننده آن هستند ، اصل فیلم بزرگتر از جلوه هایی کامپیوتری است .

به شخصه آواتار را جز ده فیلم برتر عمر خویش می دانم ، بعضی صحنه های فیلم شاید کمی تکراری باشند ، شاید داستان هم تکراری باشد ( داستان فیلم بسیار شبیه به داستان فیلم آخرین سامورایی است ) ولی تازگی در آن موج می زند که آن را از همه آثار سینما جهان جدا می سازد .

نویسنده : پوریا صادقی

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



سایت جامع سینما

نقد و بررسی فیلم
نقد فیلم Avatar

نقد فیلم Avatar

 

انسان ها در ادامه ی جستجوی کهکشانی خود برای پیدا کردن منابع جدید و حیات به
سیاره ای میرسند به نام پاندورا. پاندورا سیاره ای سرسبز با جنگل های انبوه هست
و موجودی زنده در ان زندگی می کند به نام Navi. این موجودات بسیار شبیه به
انسان هستند و دارای قدی در حدود سه متر و پوستی درخشان و آبی رنگ هستند.انسان
ها در هوای موجود در پاندورا نمیتوانند تنفس کنند. به همین علت آنها دست به
شبیه سازی میزنند و موجوداتی را ایجاد می کنند به نام Avatar که میتوانند آنها
را به شکلی تولید کنند که کاملا شبیه موجودات سیاره باشند و از طریق تکنولوژی
های پیشرفته ذهن انسان را به اواتار انتاقل دهند تا موجود کاملا در تحت کنترل
باشد. به همین علت Jake Sully ماموریت پید می کند تا به شکل آواتار در آمده و
در سیاره کاوش کند و منابع طبیعی آن را پیدا کند و اطلاعاتی از موجودات سیاره
کسب کند تا انسانها بتوانند منابع طبیعی سیاره را تصاحب کنند. هنگامی که Jake
Sully در سیاره به کاوش می پردازد با navi ها برخورد می کند و عاشق یکی از آنها
می شود همین مسئله موجب می شود تا او به موجودات این سیاره کمک کند تا جلوی
نابودی سیاره و تصاحب آن توسط انسان ها را بگیرد و نبرد بین انسان ها و موجودات
پاندورا آغاز می شود.

 

آواتار فیلم جدید جیمز کامرون، در حالی 28 آذر در سینماهای جهان اکران شد که
کارشناسان و صاحب‌نظران عرصه سینما از مدت‌ها پیش آن را مطرح‌ترین فیلم سال
2010 معرفی کرده بودند.

 

اگرچه ایده ساخت آواتار به سال 1995 بازمی‌گردد، اما کامرون باید سال‌ها صبر
می‌کرد تا فناوری‌های لازم برای تحقق رویاهایش ساخته شوند. چراکه فیلم او
تلفیقی از فیلم زنده و انیمیشن رایانه‌ای است و غیر از تکنیک‌های ویژه
رایانه‌ای، فیلمبرداری آن هم به کمک دوربین‌های ویژه به صورت سه‌بعدی انجام شده
است. صرف هزینه‌های بسیار زیاد برای خلق جلوه‌های ویژه تصویری باعث شدند تا
آواتار پر هزینه‌ترین فیلم تاریخ سینما لقب بگیرد.

 

البته به نظر می‌رسد این سرمایه‌گذاری خیلی بیشتر از آنچه قبلا تصور می‌شد
بازگشت داشته باشد، چراکه در هفته‌های اول اکران، سالن سینماهای جهان به تسخیر
این فیلم علمی- تخیلی درآمده است.
داستان آواتاردر سال 2154 میلادی اتفاق می‌افتد و در رابطه با ماموریتی جدید
توسط نیروهای نظامی آمریکا در قمری به اندازه کره زمین است که دور سیاره‌ای به
نام پولی‌نموس در منظومه آلفا ‌ قنطورس،‌ می‌چرخد، در این ماموریت انسان‌ها در
ادامه جستجوی خود برای پیدا کردن منابع جدید و حیات، به پاندورا می‌رسند.
پاندورا قمری سیاره مانند و سرسبز با جنگل‌های انبوه است و موجوداتی زنده به
نام ناوی (Navi) در آن زندگی می‌کنند. این موجودات اگرچه دارای قدی حدود 3 متر
و پوستی درخشان و آبی رنگ هستند، اما شباهت بسیاری به انسان‌ها دارند. البته یک
تفاوت بزرگ دیگر بین انسان‌ها و این موجودات وجود دارد و آن این‌که انسان‌ها در
هوای موجود در پاندورا نمی‌توانند تنفس کنند.
به همین سبب انسان‌ها دست به شبیه‌سازی می‌زنند و موجودی به نام آواتار را
ایجاد می‌کنند که ضمن آن که کاملا شبیه ناوی‌هاست، از طریق فناوری‌های پیشرفته
ذهن انسان به آن منتقل می‌شود تا کاملا تحت کنترل باشد.
جیک سالی (سربازی معلول روی ویلچر که هنگام خدمت در تفنگداران دریایی ایالات
متحده آمریکا از ناحیه دو پا فلج شده‌است)، ماموریت پیدا می‌کند به شکل آواتار
در آید، در سیاره کاوش کند، منابع طبیعی آن را بیابد و اطلاعاتی از موجودات
سیاره کسب نماید تا انسان‌ها بتوانند منابع طبیعی سیاره را تصاحب کنند.
اما هنگامی که در سیاره به کاوش می‌پردازد با ناوی‌‌ها برخورد می‌کند و به یکی
از آنها علاقه‌مند می‌شود. همین مساله موجب می‌شود او به موجودات این سیاره کمک
کند تا جلوی نابودی سیاره و تصاحب آن توسط انسان‌ها را بگیرند و به این ترتیب
نبرد بین انسان‌ها و موجودات پاندورا آغاز می‌شود.
در این فیلم، جیمز کامرون با بهره‌گیری از جدیدترین و مدرن‌ترین فناوری‌های
روز، جلوه‌های ویژه منحصر به‌فرد و برخورداری از تکنیک و شیوه نمایش سه‌بعدی،
تماشاگران بسیاری را به سال‌هایی می‌برد که هنوز آن را ندیده‌اند.

تجربه‌ای جدید در سینما با استفاده از فناوری‌های نوین


برای آن که صحنه‌های فیلم تا حد ممکن واقعی به نظر بیایند، کامرون همانند گذشته
که با فیلم‌های خود فناوری‌های جدیدی را به سینما وارد می‌کرد، این بار از
سیستم دوربین فیوژن استفاده کرده تا تصاویر را همانند آنچه چشم انسان دریافت
می‌کند ثبت کند. او در فیلمبرداری این فیلم، در دنیای مجازی گام برداشته یا حتی
پرواز کرده تا بتواند هر صحنه‌ای را که بخواهد ثبت کند و با تصاویر واقعی
هنرپیشگان ترکیب نماید و در کل در جریان تصویربرداری این فیلم 5 گام متفاوت
برداشته است.

طراحی و ساخت صحنه: برای تصویربرداری از هر یک از پلان‌ها 72 تا 96 دوربین
استفاده شده و سپس رایانه تمام فضای صحنه یعنی دیوارها، سقف و کف صحنه را با
ساختار و تصاویر سه‌بعدی جایگزین کرده است. برای این کار یک‌سری از شبکه‌های
رشته‌ای به عنوان نشانگر در فضای صحنه قرار داده شد تا براحتی تصاویر سه‌بعدی
با فضای پشتی صحنه مورد نظر جایگزین شوند.

گرفتن تصویر از حرکات: هنرپیشه‌ها، اسلحه‌ها و همه آنچه در صحنه وجود داشت با
نقاط درخشان نشانه‌گذاری شدند تا شبکه دوربین‌ها فقط این نقاط را تعقیب کنند.
یک رایانه فقط حرکات این نقاط را ثبت می کرد و سپس موقعیت‌های ثبت شده را
سه‌بعدی کرده و این داده‌ها را روی اسکلت سیمی که در فیلم پس از بازسازی به بدن
Navi مبدل می شد انتقال می‌داد.

تصویربرداری سه‌بعدی: کار بعدی کامرون اضافه کردن حجم در غالب گوشت و پوست برای
اسکلت سیمی Navi بود. تکنیک‌های سه‌بعدی پیشین از 2 دوربین استفاده می‌کردند که
درست در کنار هم قرار می گرفتند و به این ترتیب حجم در تصاویر ایجاد می‌کردند
البته برای این‌که بتوانند این حجم را ایجاد کنند، فقط می‌توانستند در راستای
یکدیگر و در یک خط حرکت کنند. این در حالی است که سیستم دوربین‌های فیوژن از ‌2
لنز کنار هم تشکیل شده و به کمک استفاده از حسگرهای بسیار کوچکی که تصاویر
دیجیتال را با کیفیت بسیار بالا دریافت می‌کنند این لنزها می‌توانند حتی از
مردمک‌های انسان هم به یکدیگر نزدیک‌تر شوند.
به این ترتیب لنزها در فواصل نزدیک، به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند. البته این
خصوصیت درباره فواصل دور نیز همانند چشم انسان چنان دقیق است که تصاویر را با
واقعی‌ترین حالت ممکن ضبط می‌کنند.

پیاده کردن و انطباق تصاویر: بعد از آن‌که رایانه حرکات ضبط شده را در محیط
سه‌بعدی پیاده کرد، کامرون از دوربین مجازی استفاده کرده است. این دوربین که
صفحه نمایشگر آن در بخش‌های مختلف از دکمه‌ها و شاسی‌هایی همانند دسته‌های
کنترل بازی‌های ویدئویی تشکیل شده، به محض حرکت به کمک امواج رادیویی و
ردیاب‌های چشمی موقعیت دوربین را به رایانه‌های خارج از صحنه که تصاویر مجازی
را ایجاد می‌کنند منتقل کرده است.
این موضوع به کامرون امکان داد تا در میان صحنه‌های مجازی حرکت و صحنه‌های مورد
نظرش را ضبط کند. با وجود این دوربین او حتی می‌توانست صحنه‌هایی که به جرثقیل
یا هلیکوپتر احتیاج داشتند را هم ضبط کند. سپس صحنه‌های ضبط شده هنرپیشگان به
آن اضافه شدند.

آماده کردن تصاویر برای نمایش: تصاویر سه‌بعدی برای آن‌که هرچه واقعی‌تر باشند
به صورت متناوب و پشت سرهم از چشم چپ و چشم راست نمایش داده می‌شوند، البته این
کار بسیار سریع و با تناوبی حدود 144 مرتبه در ثانیه انجام می‌شود. همین سرعت
بسیار زیاد باعث می‌شود عینک‌های پولاریزه فقط تصویر مورد نظر برای یکی از
چشم‌ها را نمایش دهند.

 

آنچه جدیدترین فیلم علمی تخیلی سال را دیدنی کرده است


کامرون برای فیلم جدیدش به دوربین‌های پیشرفته HD نیاز داشت که امکان
تصویربرداری به صورت دوبعدی و سه‌بعدی را داشته باشند ضمن آن که این تصاویر
باید به گونه‌ای به نمایش درمی‌آمدند تا افراد هنگام تماشای یک فیلم طولانی
3ساعته دچار سردرد نشوند. اجرای همه این ضرورت‌ها باعث شدند تا مجله Wired در
مطلب معرفی مراحل ساخت این فیلم از آن به عنوان اختراع دوباره فیلمسازی یاد
کند.
به طور کلی در تصاویر سه‌بعدی مغز انسان با دریافت 2تصویر توسط دو چشم از آنها
یک تصویر بعددار و دارای عمق می‌سازد. برای یک فیلم سه‌بعدی دوربینی با 2 عدسی
جانبی لازم است که هر کدام یک صحنه واحد را در زاویه‌هایی که به مقدار بسیار
کمی از یکدیگر متفاوتند فیلمبرداری می‌کند.
نمایش این تصاویر سه‌بعدی هم به یک سالن با پروژکتور مناسب و یک سرور که کپی
دیجیتالی فیلم روی آن قرار می‌گیرد نیاز دارد و در نهایت عینک‌های Real D برای
تکمیل این فرآیند به کار می‌رود.
به کمک این عینک‌ها چشم راست یا چپ به طور متناوب این اطلاعات بصری را دریافت
کرده و احساس دیدن عمق به وجود می‌آید. ریتم این عمل 144 مرتبه در ثانیه معادل
سرعت تجزیه یا تشخیص مغز است. معمولا برای این‌که تمام زوایا در بر گرفته شوند
از 2 صادرکننده مادون قرمز در سالن استفاده می‌شود.
در فناوری Real D نور پلاریزه می‌شود یعنی نور منعکس روی پرده توسط عینک *****
شده و بسته به پلاریزاسیون امکان دیدن فقط برای چشم چپ یا چشم راست وجود دارد.
کامرون در جستجوی پیداکردن گزینه‌ای برای تحقق رویاهایش مطلع شد که شرکت سونی
چنین دوربینی را ساخته است، اما مشکل در این بود که این دوربین 204 کیلوگرم وزن
داشت و عملا برای پروژه آواتار قابل استفاده نبود. برای همین در سال‌2000 به
ژاپن سفر کرد و با سونی به توافق رسید تا دوربین‌هایی مخصوص این فیلم ساخته
شود.
سونی این کار را با تکه‌تکه کردن دوربین به قطعات مختلف و جدا کردن پردازشگرهای
بزرگ آن انجام داد به این ترتیب موفق شد تا وزن کلی دوربین را به‌20 کیلوگرم
کاهش دهد. به کمک این دوربین کامرون توانست در بخش‌هایی برای طبیعی جلوه داده
شدن حرکات موجودات غیرزمینی، حرکت بازیگران واقعی را ضبط و سپس به انیمیشن
تبدیل کند.
کامرون همانند گذشته که با فیلم‌های خود فناوری‌های جدیدی را به سینما وارد
می‌کرد این بار از سیستم دوربین فیوژن استفاده کرده تا تصاویر را همانند آنچه
چشم انسان دریافت می‌کند ثبت کند
در سال 1995 نمایشنامه آواتار را به اتمام رساند. این فیلم چندین سال در دست
ساخت بوده و در لس‌آنجلس، نیوزیلند و خلیج مکزیک فیلمبرداری شده‌است.
در مراحل بعدی جلوه‌های ویژه و گرافیک‌های رایانه‌ای فیلم در 3 قاره و در
کشورهایی چون آمریکا، نیوزلند و انگلستان انجام شده و البته در تمام این مدت
خود کامرون بر تمام کار کنترل داشته است. به عنوان مثال، تصاویری با حضور یک
بازیگر جلوی پرده سبز به کمپانی فریمستور در لندن داده شده و آنها همه چیز از
جمله وسایل صحنه و شخصیت‌های دیگر را روی تصاویر گذاشتند.
نکته جالب این است که تمام تصاویر به صورت استریو ضبط شده است؛ یعنی برای هر
چشم یک تصویر. سپس با استفاده از نرم‌افزاری به نام اوکولا )ocala(تبدیل تصاویر
به صورت سه‌بعدی تکمیل شده است. بیل کالیس، مدیر شرکت سازنده این نرم‌افزار
می‌گوید: نوآوری این فیلم در آن است که موجودات غیرزمینی خیلی طبیعی به نظر
می‌رسند. به این منظور تصاویر واقعی آواتار برای آن که سه‌بعدی نشان داده شود
توسط 2 دوربین فیلمبرداری شده است؛ یکی از چپ و یکی از راست. با استفاده از
اوکولا می‌توان این تصاویر را دستکاری کرد. مثلا اگر 2 دوربین کاملا با هم،
تراز نباشند، تصاویر فیلمبرداری شده، بیننده را دچار سرگیجه و چشمانش را اذیت
می‌کند.
وجود همه این ویژگی‌ها در آواتار باعث شده‌اند تا دریچه جدیدی در صنعت سینما
گشوده شود. به طوری که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان ومنتقدان صنعت سینما اگر
شما هم این فیلم را ببینید، تمام تصوراتتان از جلوه‌های ویژه و فناوری متحول
خواهد شد.

9c0smc3qxzrqq3tcy69.gif



کلمات کلیدی :
آخرین مطالب


ساخت فلش مدیا پلیر

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب
- دانلود رایگان کتابهای الکترونیکی فارسی کتابخانه مجازی ایران